پروفایل استاد - دانشگاه بوعلی سینا همدان
Associate Professor
Update: 2024-11-21
Abbas Motarjem
Faculty of Art and Architecture / Department of Archeology
P.H.D dissertations
-
بررسي استقرارهاي عصر آهن III در دشت هاي شمالي رشته كوه الوند
طيبه الماسي نهنجي 2020دشتهاي شمالي رشتهكوه الوند در حاشيه غربي مركز فلات ايران، بر روي دو زون سنندج-سيرجان و گمان ماگمايي اروميه-دختر قرار دارد. حوضه رودخانه قرهچاي منبع تأمين آب منطقه و مسير ارتباطي از فلات مركزي به غرب مهمترين راه ارتباطي منطقه در طول تاريخ است. دشتهاي شمالي رشتهكوه الوند در مطالعات تاريخي و با استناد به متون آشوري، بابلي و هخامنشي با سرزمين ماداي به مركزيت هگمتانه بهعنوان پايتخت مادها مطابقت دارد. سابقه كاوش و مطالعات باستانشناسي در همدان به حضور هيئتهاي فرانسوي با هدف عتيقهجويي و اهداف مطالعاتي چون يافتن هگمتانه مادي ميرسد. با وجود چنين سابقه طولاني در مطالعاتِ تاريخي و باستانشناسيِ همدان اما وضعيت دوره آهن III منطقه، نحوه پراكنش محوطهها و ارتباط آنها با عوامل محيطي و فرهنگي همچنان در ابهام باقي ماند. به اين منظور و با اهداف تعيين شده در پژوهش، بررسي دشتهاي شمالي رشتهكوه الوند با تاكيد بر دوره آهن III انجام شد. در بررسي از منطقه كه شامل شهرستانهاي همدان، بهار، كبودرآهنگ، رزن، فامنين و قهاوند است مجموعاً 55 محوطه شناسائي شد. مطالعه الگوي پراكنش استقرارها با نگاه به تئوري الگوي استقراري در مدل مكان مركزي و تحليل حوزه گيرش انجام شد. محوطههاي دوره آهن III در شرايط محيطي و فرهنگي متنوعي در دشتهاي شمالي رشتهكوه الوند پراكنده بودند كه بررسي وضعيت هر كدام از محوطهها نسبت به فاكتورهايي چون ارتفاع از سطح دريا، فاصله از منبع آب دائمي، دسترسي به جاده اصلي، فاصله از استقرارهاي همزمان، پيشينه استقراري محوطهها و قرارگيري در حريم روستاي امروزي نيازمند سنجش دادهها بود. با قرارگيري محوطهها در محيط GIS و بررسي وابستگي محوطهها نسبت به عوامل طبيعي و فرهنگي اطلاعات خروجي در تحليلهاي آماري قرار گرفت. دو تحليل مولفههاي اصلي) PCA ( و خوشهاي به منظور مطالعه نحوه پراكنش و حوزه گيرش استقرارها بهكار گرفته شد. در تحليل مولفههاي اصلي با تاكيد بر متغيرهاي اصلي رابطه آنها با متغيرهاي ثانويه)محوطهها( سنجيده شد تا اصليترين مولفه در پراكنش استقرارها مشخص شود. همچنين با قرارگيري محوطهها در تحليل خوشهاي ميزان مشابهت محوطهها نسبت به هم در مقايسه با متغيرهاي اصلي اندازهگيري شد كه در نهايت 3خوشه اصلي معرف 3تيپ استقراري ارائه شد كه وابستگي استقرارها به منابع طبيعي چون ارتفاع از سطح دريا و منبع آب دائمي به عن
Thesis summary
-
الگوي جغرافيائيِ انتشارِ نوآوري هايِ سبك شناختيِ سفال در فلاتِ مركزيِ ايران (در نيمة دوم هزارة چهارم ق.م)
مجيد ضيغمي 2019پژوهش هاي اخير در فلات مركزي وجود چندين استقرار منحصر به فرد اروكي را نمايان ساخته كه به نظر مي رسد متعلق به مرحله گسترش اقتصادي اروك جديد باشند. هرچند برخي محوطه هاي كاوش شده مشابه با محوطه هاي اروكي همچون تپه سيلك، تپه قبرستان، تپه ميمنت آباد و گودين واقعاً چيزي به دانش ما درباره چگونگي اين سيستم يا نقش آن در توسعه پيچيدگي هاي سياسي – اجتماعي فلات مركزي اضافه نمي كند، سنجيدن محوطه هاي مس و سنگ جديد واقع در حاشيه شاهراه تجاري شرق به غرب، فرايندِ انتشارِ نوآوري هايِ سبك شناختيِ اين دوره و آثارِ آن بر سازماندهي اجتماعي – اقتصادي و سياسي فلات مركزي ايران در طول نيمة دوم هزاره چهارم ق.م را مورد بررسي قرار مي دهد. از همين رو اين مطالعه در عين حالي كه سبك هايِ رايجِ سفاليِ نيمة هزارة چهارم ق.م را بررسي خواهد كرد، باتكيه بر ديگر يافته هايِ باستان شناختي نقش مبادلات تجاري در مسيرهاي طولاني را بر انتشارِ اين نوآوري هايِ سبك شناختي و توسعه اجتماعات پيچيده در فلات مركزي ايران موردِ توجه قرار داده و به اين ترتيب فرصتي طلايي براي مطالعه الگويِ جغرافيائيِ همگرائي يا واگرائي فرهنگي اجتماعات بومي و محلي در طولِ نيمة دوم هزارة چهارم ق.م فراهم خواهدساخت. همچنين، اين پژوهش به واسطه آشكار ساختن يك سري از استقرارهاي اواخر هزاره چهارم ق.م كه تا كنون در يك بافت مطمئن شناسائي نشده بودند نور قابل ملاحظه اي را بر برخي از مشكلات مرتبط با پيدايش اجتماعات پيچيده در اين بخش از ايران به عنوان كمكي براي پر كردن خلاء يك توالي مهم باستان شناختي، مي تاباند.
-
الگوي استقراري و تحليل تحولات اجتماعي منطقه آبدانان در دوره ساساني
حسين حبيبي 2017
Master Theses
-
نقش آموزشي موزه هاي باستان شناسي در هويت بخشي فرهنگي جامعه
محمد عرفان مظاهري 2021موزه ها پلي بين حال و گذشته ايجاد ميكنند كه مخاطب با سير در آن پيوندي عميق با گذشتگان برقرار ميكند و هويت خود را بازمييابد و همچنين سير انديشه جوامع پديدآورنده آثار را درك ميكند چرا كه انعكاس بخشي از انديشه و فرهنگ يك جامعه را ميتوان در برخي از اشياء ساخته شده و يا استفاده شده توسط آنها دريافت نمود. از اين رو موزه نه تنها گنجينهاي ملي كه جزئي از اسناد فرهنگ و تمدن است و قادر است با ايجاد ارتباط بين فرهنگهاي حال و گذشته به باروري فرهنگي و رشد فرهنگ كمك كند.لذا ، از آنجا كه موزه هم بر بيننده عوام و هم بر بيننده اشباع از اطلاعات اثر ميگذارد ميتوان از آن به عنوان يك رسانه فراگير بهرهبرداري كرد. موزه دانشگاهي ست كه هويت بخشي فرهنگي يكي از درسها و دستاوردهاي آن است. و بي شك تقويت و رشد فرهنگ باعث رشد و ارتقاي رفتارهاي اجتماعي ميشود و انتخابهاي افراد را در برخورد با هر پديده تحت تاثير قرار ميدهد. ميدانيم كه اصل تبليغات در دنياي امروز بر قاعدهي ايجاد احساس آشنايي و به اصطلاح آشناسازي استوار است و با تكرار يك نماد ، نام يا پديده، در ناخودآگاه مخاطب حس آشنايي و تمايل ايجاد ميشود و مخاطب بي آنكه بداند در ميان انتخابهاي متعدد آن چيزي را برميگزيند كه پيشتر در ذهنش كاشته شده است. مانور دادن و معرفي و شناساندن ميراث بومي يك منطقه كه داراي ويژگي هاي منطبق با فرهنگ و تفكر آن ديار است براي مردم آن منطقه احساس تعلق و ريشه داشتن را به ارمغان ميآورد و باعث عجين شدن و پيوند خوردن بيشتر مردم معاصر با نمادها رفتارها رنگها كالاها و هرآنچه براي فرهنگ آن شهر منطقه و كشور مناسبتر و جاافتاده تر است ميشود. همانگونه كه گفتيم كالاها نمايانگر انديشه يه جامعه هستند و خودبيگانگي يك جامعه هم باعث استفاده از كالاها و نمادهاي غريبه با فرهنگ آن جامعه ميشود و هم در پي استفاده از اين دادهها و كالاهاي وارداتي رخ ميدهد.اينجاست كه مغفول ماندن از موزه، اين پل و اين دريچه كه به گذشته متناسب با حال و روحيه ما گسترده است پررنگتر و موثرتر به چشم ميايد پس با تقويت جايگاه موزهها به عنوان يك رسانه در حقيقت تبليغات فرهنگ بومي و متناسب را تقويت كرده ايم. اما بدون شك نقش آموزشي موزه بسيار فراتر از اين نمادها و بسيار تاثيرگذارتر است و ميتواند انتخابهاي كلانتر و روزمرهتر مردم را تحت تاثير قرار داده و تغيير دهد. موزه اگر ا
Thesis summary
-
منشا و پراكندگي مكاني جام هاي مخروطي در مناطق مختلف فلات ايران در هزاره پنجم و چهارم ق.م
سمانه كاظمي نيا 2021يكي از مهم ترين آثار مادي برجاي مانده از نياكان ما كه جايگاه ويژه اي در مطالعات باستان شناسي دارد، سفال است كه به عنوان كهن ترين صنعت مردمان ساكن در فلات ايران محسوب مي شود. مي توان گفت كه هيچ يك از مصنوعات و ساخته هاي فكر و انديشه انسان از نظر ارزاني و فراواني مواد اوليه در طبيعت به پاي سفال نمي رسد. سفال دربردارنده اطلاعات ارزشمندي است كه مي تواند ريشه در باورها، سنت ها، فرهنگ ها و نظام هاي اجتماعي جوامع باستان داشته باشد يكي از پديده هاي قابل توجه در مباحث باستان شناسي ايران كه همواره در كانون بحث و تحليل هاي فراوان قرار داشته است ظهور گونه اي از كاسه هاي سفالي موسوم به جام هاي مخروطي شكل هستند كه تاكنون از كاوش هاي باستان شناسي از مناطق مختلفي در فلات ايران به دست آمده است. لذا در اين پژوهش سعي شده است به بررسي اين مسئله بپردازد كه محدوده زماني و مكاني رواج اين گونه خاص سفالي چگونه است و به لحاظ سبك شناسي چه نسبتي با سفالهاي پيشين خود دارد يا كاملا يك پديده نو ظهور در برهه اي از زمان است و در اينصورت چه مكانيسم و گرانشي زمينه اصلي ساخت و توليد اين سفال را ايجاد كرده است؟ نسبت آن با طبقه بندي هاي اجتماعي چگونه است بر اين اساس بررسي اين گونه سفالي از نظر شكل و فرم، شيوه هاي ساخت و پرداخت و تزئينات جهت شناخت بافت فرهنگي و اجتماعي زمان ظهور آن ها ضروري و حائز اهميت مي باشد. در اين راستا به گردآوري و مطالعه گزارش كاوش ها و منابعي كه در خصوص اين گونه سفالي بوده و تجزيه و تحليل داده و طبقه بندي داده هاي حاصل از اين منابع پرداختيم و در نتيجه پردازش يافته هاي پژوهش مشخص كه سفال هاي مخروطي در دروه شكل گيري تحولات اجتماعي و اقتقادي جوامع پيش از تاريخ و انتقال از دوره نوسنگي به مس سنگي ظهور و رواج يافتنه اند و ظهور و رواج آن ها رابطه معناداري با شكل گيري طبقه هاي اجتماعي و ظهور گروه نجبگان در جوامع دارد.
Thesis summary
-
مطالعه روند تغييرات در سنت هاي تدفين از دوره مفرغ مياني تا عصر آهن I در شمال غرب ايران
محمدرضا چگني 2021از مهمترين داده هاي منسجم باستان شناسي كه بيشترين اطلاعات را در مورد جنبه هاي معنوي فرهنگ هاي پيش از تاريخ فراهم مي كند، گورهاي پيش از تاريخ و سنت هاي تدفين است. از طرف ديگر، گورها و اشياي درون آن ها را مي توان شكلي زنده از لحظات خاص زندگي جوامع گذشته دانست. علاوه بر اين گورها و شيوه هاي تدفين اطلاعات زيادي در مورد زمان شناسي، مردم-نگاري، مردم شناسي، روابط اجتماعي و اقتصادي و طبقات اجتماعي در اختيار محققان قرار مي دهد. قبرها و سنت هاي تدفين از مهمترين داده هايي است كه بيشترين اطلاعات را در مورد جنبه هاي معنوي ارائه مي دهد. بر اين اساس، دفن و سنت هاي مربوط به آن بازتابي از جنبه هاي معنوي و آييني فرهنگ هاي بشري است و دفن ها در بازسازي جوامع و طبقات اجتماعي نقش مهمي دارند. يكي از مناطق مهم جغرافيايي در ايران كه تعاملات فرهنگي بين دوره ها و روند تغيير و استقرار و نيز روند سنت هاي تدفين را نشان مي دهد، منطقه شمال غربي ايران است. در اين پژوهش سعي بر اين است تا با مطالعه انواع قبور در محدوده مطالعاتي شمال غرب ايران از لحاظ ساختار فرهنگي، سازه معماري، شيوه هاي تدفين، اشياي داخل قبور و حالت هاي اسكلت تا حدودي به بررسي تغييرات ايجاد شده از دوره مفرغ مياني تا عصر آهن پرداخته شود. مهمترين سوالاتي كه در اين تحقيق مطرح مي شود عبارتند از: 1) مولفه هاي فرهنگي و اعتقادي بر سنت هاي تدفين عصر مفرغ مياني تا آهن I شمال غرب ايران چه تاثيراتي داشته است؟ 2) سنت هاي تدفين در دوره مغرف مياني تا آهن I نسبت به يكديگر چه تغييرات و تحولاتي يافته است. 3) پايگاه اجتماعي و طبقاتي صاحبان گورها در عصر مفرغ دوره آهن I چگونه ارزيابي مي گردد؟ در اين تحقيق جمع آوري داده ها به صورت كتابخانه اي (اسنادي، گزارش هاي كاوش هاي باستان شناسي و بررسي ها) و ميداني و به روش تحليلي – توصيفي و استقرايي بوده است. با توجه به گونه هاي مختلف گورستان ها و ساختارهاي متفاوت فرهنگي از دوره فرهنگ مفرغ مياني تا عصر آهن I به مقايسه و تحليل آن ها پرداخته شده است. نتايج تحقيق نشان مي دهد با توجه به اعتقادات و فرهنگ متفاوت مردمان مفرغ مياني تا عصر آهن I، سنت هاي تدفين نيز در طي اين دو دوره نسبت به هم تغييراتي مي يابد. گونه شناسي گورهاي مفرغ مياني تا عصر آهن I بين منطقه شرق درياچه اروميه و غرب آن تفاوت هايي دارد كه به مبحث زندگي كوچ
Thesis summary
-
بازشناسي نظام معيشتي ساكنان عصر مفرغ تپه پيسا بر مبناي تحليل بقاياي جانوري
سيدميعاد رجائي 2021تپه پيسا در طي پروژه باستان شناسي و بمنظور لايه نگاري اوليه و تعيين دوره هاي استقراي در اين تپه صورت گرفته و از سال 1386 در 3 فصل مورد كاوش باستان شناسي قرار گرفت. توالي فرهنگي اين تپه از دوره مفرغ قديم و مياني (3000 – 2000 ق.م) و سلوكي و اشكاني محرز گرديد. استخوان هاي مورد مطالعه در اين پژوهش مربوط به كاوش سال 87 و 88 كه كاوشهاي گسترده در آن محوطه در فازهاي اواخر گودين IV و نهشتهاي آغازين مرحله گودين III-5 . مهم ترين اهداف ما در اين پژوهش دست يابي به شواهدي درباره معيشت و اقتصاد ساكنان اين محوطه در دوران مفرغ و آگاهي از سيستم معيشتي غالب و تركيب سبد غذايي ساكنان دوره مفرغ با توجه به پتانسيل هاي محيطي و از اين طريق به بازسازي فون جانوري منطقه در هزاره سوم ق.م پرداختيم. بطور كلي 1740 قطعه استخوان جانوري شناسائي و ثبت و ضبط گرديد. طبق تحقيقات صورت گرفته اقتصاد محوطه متكي بر دامپروري حيوانات اهلي كه شامل گوسفندسانان و گاو بوده است. پرورش و نگهداري دام و مصرف آن بر شكارگري و كشاورزي برتري داشته . روش هاي بكار رفته در اين پژوهش شامل ريخت شناسي ، آسيب شناسي، بيماري، تعيين سن حيوان از طريق (دندان و صفحه رشد استخوان) مي باشد. روند پژوهش مطابق الگو و دستورالعمل هاي باستان جانور شناسي تاييد شده صورت گرفته است .
Thesis summary
-
مطالعه تطبيقي نقش اجتماعي و آئيني زن با پيكركهاي گلي زنانه در جوامع دوره نوسنگي هلال حاصلخيزي
پريسا زارعي 2020باستان شناسي جنسيتي ، بررسي نقش ايدئولوژي و هويت زنان و مردان و تفاوتهاي ميان آنهاست. در واقع شرايط زيستي و معيشتي در كنار بحث تداوم نسل؛ موجب شكل گيري ديدگاههاي خاص با توجه جنسيت بين افراد شده است.چون به صورت ذاتي تفاوتهايي از لحاظ قدرت بدني ؛ انجام كارهاي روزمره و همچنين مشابهت و تفاوت با طبيعت وابسته به جنسيت براي انسان كشف گرديده است براي مثال در اغلب جوامع نوسنگي ذات فرزند زايي زن با طبيعت كشت وزرع همسان گرفته شده است و لذا به وجود نيروي مشترك بين آن دو اعتقاداتي شكل گرفت كه تجلي آنها در قالب پيكركهاي موسوم به الهه مادر و اغلب با تاكيد بر جنبه هايي زايشي شكل گرفت؛ تداوم ساخت اين پيكركها تا دوراني از شروع دوران تاريخي و سپس در شكل اساطير و ادبيات تداوم يافته است اما با هر گونه تغيير در زير ساخت هاي جامعه جايگاه و نقش زنان نيز دچار تغييراتي گرديده است از طرفي ديگر ويژگي هاي فيزيكي و توانايي هاي زنان باعث به وجود آمدن برخي از اين تغييرات شده است.براي مثال بعد از شكل گيري مالكيت خصوصي و شروع جنگهاي فراگير در بين اغلب تمدنهاي بزرگ براي تصرف بر منابع بيشتر توليد و گسترش قلمرو؛ از اهميت و نقش اسطوره اي زنان كاسته شد چرا كه مردان براي كار نبرد برتري بيشتري داشتند از اين دوران به تدريج از اهميت اجتماعي و اقتصادي زنان نيز كاسته شد. لذا براي بررسي اين روند وجود داده هاي صامت باستان شناسي مانند پيكرك هاي گلي و سنگي زنان ، مهم ترين داده ها براي مطالعه جايگاه و اهميت زن در جوامع پيش از تاريخ هستند و باستان شناسان از ديدگاه هاي متفاوت اين پيكرك ها را با رهيافتهاي متفاوت مطالعه و تجزيه تحليل قرار داده اند و نظريات مختلفي را براي كاربرد و مفهوم آنها ارائه داده اند. يكي از اين نظريات بحث زن سالاري يا مادر سالاري در جوامع دوران نوسنگي است
-
مطالعه و طبقه بندي داده هاي سفالي محوطه باستاني بلاو سردشت به منظور تعيين توالي فرهنگي در شمال غرب ايران
اريا خالديان 2020ايران سرزميني با جغرافياي پيچيده است تنوع و گونا گوني محيطي باعث به وجو.د آمدن فرهنگهاي متنوع در دوران پيش از تاريخ شده است و نتيجه گيري كلي فرهنگ را دچار مشكل ميكند لذا با ستان شناسان براي درك بهتر فرهنگهاي شكل گرفته جغرافياي ايران را به چند بخش تقسيم كرده اند شمال غرب ايران از بخش هاي بسيار قابل اهميت در مطالعات باستان شناسي است از اين رو از ديرباز مورد توجه پژوهشگران بوده است از نظر با ستان شناسي گستره منطقه مورد بحث از مرزهاي شمالي امروز ايران فراتر ميرود و نخجوان ، جنوب ارمنستان و آذربايجان را شامل ميشود و پيوند تنگا تنگي با آناتولي شرقي ؛ سواحل جنوبي ، و غربي درياي خزر دارد كه از تكاب و قزوين در جهت شرق در طول دامنه هاي جنوبي رشته كوه البرز و در جهت جنوب ادامه مييابند . با اين توصيفات منطقه مذكور هميشه به عنوان يك منطقه كليدي در ميان فرهنگهاي مختلف قرار داشته است محوطه بلاوه در 10 .5 كيلومتري سردشت در ساحل شرقي رودخانه زاب كوچك قرار دارد منطقه مذكور از شمال به دره سلدوز و جنوب درياچه اروميه از جنوب .....
-
تعيين حوزه نفوذ فرهنگ عبيد شمالي (گارا) در غرب ايران
فاطمه عابدي امين 2020شكل گيري فرهنگ عبيد در جنوب ميان رودان در هزاره ششم و پنجم ق.م زمينه بزرگترين تغيير شيوه زندگي بشر با ورود به دوران شهرنشيني اوليه را رقم زد . غرب ايران به دليل همجواري و همسايگي از يك سو و همچنين مسير ارتباطات تجاري و تامين بسياري از مواد اوليه مورد نياز با مناطق شرق بود از اين رو بيش از هر منطقه ديگر تحت تاثير فرهنگ عبيد قرار گرفت ، به نحويكه در مطالعات با ستان شناسي هزاره پنجم ق.م در زاگرس مركزي همواره به وجود داده هاي مرتبط با تمدن عبيدي اشاره ميشود. اين تاثير در بخشهاي غربي زاگرس مركزي به نسبت بيشتر ديده ميشود. منطقه مريوان در واقع منتهي اليه شمالي زاگرس مركزي محسوب ميشود كه شامل رشته كوههاي پوشيده از جنگل و دشتهاي محدود است كه از طريق معبرهاي طبيعي به دشتهاي شمالي بين النهرين محلي كه تكامل فرهنگ عبيدشمالي يا مرحله گارا ديده ميشود ارتباط دارد. اين وضعيت در بررسيهاي ميداني دشت مريوان در فراواني داده هاي مرتبط با اين فرهنگ نيز گزارش شده است, يكي از تپه هاي مهم و كليدي در دره مريوان تپه اي به نام " قلعه ننه" است كه داده هاي آن نشان دهنده يك استقرار مرتبط با فرهنگ عبيدي در كرانه هاي غربي زاگرس مركزي است كار كاوش در اين محوطه در تابستان سال 1397 توسط تيم مشترك دانشگاه بوعلي سينا و موسسه ايزمئو ايتاليا نشان داد در بستري از داده هاي بومي تاثير سبك سفالي نوع عبيد 3 غير قابل انكار است كه اين امر همزمان با دوران ارتباط فزاينده تمدن عبيدي به مرزهاي شرقي تر است بر اين اساس در اين رساله به صورت متمركز كار مطالعه بر روي سفالهاي يكي از ترانشه هاي اين كاوش به شيوه مقايسه سبك شناختي و تكنيكي انجام شده و در نتيجه مشخص گرديده است كه تاثيرات فرهنگ عبيد شمالي به صورت يك سبك سفالي شناخته شده در اين منطقه در كنار سبكهاي بومي منطقه رواج تام داشته است
-
سنخ شناسي سنت تدفين گزوار حوضه حبله رود با تاكيد بر روشهاي انسان شناختي
ذبيح الله بختياري 2019بقاياي استقرارها و زيستگاه هاي معرف عصر مفرغ متاخر و عصر آهن متقدم در حوزه فلات مركزي تنها معرف بخشي از اطلاعات زيستي، اجتماعي و فرهنگي اين جوامع است، از اين رو گورستان هاي متعلق به اين جوامع پتانسيل بيشتري در پاسخ گويي به سوالات مرتبط با نحوه ي زيست، تاثيرات محيطي، اعقادات آييني، هنر و مفاهيم انسان شناختي چون؛ تبارشناسي، تحولات جمعيتي و فرهنگي و مباحث آسيب شناسي را داراست. گورستان گزوار در غرب استان سمنان و شرقي ترين نقطه فلات مركزي، در حوضه رودخانه حبله رود و در ميانه ي دره اي باريك، دور افتاده، صعب العبور و غير قابل سكونت، واقع شده است. تخريب ها و غارت هاي گسترده اين گورستان توسط عتيقه جويان، موجب گرديد تا در نخستين فصل كاوش باستان شناختي تنها يك گور سالم مورد كاوش و مطالعه قرارگيرد. گور K10 دربرگيرنده شش اسكلت در يك گور است كه به شيوه اي خاص مورد تدفين قرار گرفته اند. نكته قابل توجه از ديدگاه باستان شناسي فلات مركزي، فرهنگ كمتر شناخته يا ناشناخته گونه مورد مطالعه است كه تعيين جايگاه زماني آن در جدول گاهنگاشتي منطقه مي تواند پاسخگوي سوالات بسياري باشد. از سوي ديگر مطالعات استخوان شناسي مولكولي و انسان شناسي زيستي مي تواند مكمل كاستي هاي مطالعات باستان شناختي در حوزه ي تبار شناسي و انتصاب گونه هاي اجتماعي منطقه باشد. همچنين مطالعات انسان شناسي فرهنگي و زيستي، نمايه هايي از آيين و ساختار ذهني گونه مورد مطالعه را در چهارچوب باستان شناسي مرگ به نمايش مي-گذارد. انجام مطالعات انسان شناسي (با تاكيد بر زمينه هاي باستان شناسي و استخوان شناسي مولكولي) گورستان مورد مطالعه پاسخگوي نكات مبهم در بعد زماني مفرغ متاخر و عصر آهن متقدم و به بعارتي دوره گذار از مفرغ به عصر آهن، در حوزه فلات مركزي است
-
مطالعه تطبيقي نظريه هاي شهرنشيني و پيچيدگي هاي اجتماعي، اقتصادي در نيمه غربي ايران در عصر آهن متاخر
مريم سيفي 2018چكيده مطالعه چگونگي شكل گيري شهرنشيني با توجه به عوامل پيچيده ي اجتماعي و فرهنگي و تاثير آن بر شكل گيري حكومت هاي اوليه يكي از مسائل مهم و اساسي در باستان شناسي است.از اين رو تاكنون از سوي متخصصين نظريات فراوان و تئوريهاي متفاوت در باب شكل گيري نخستين شهر و سيستم هاي حاكميتي ارائه گرديده است به عنوان نمونه نظريه تكامل طبيعي ناشي از جنگ از سوي ابن خلدون ، تئوري مازاد محصول و تمركز ثروت از سوي ماركسيستها ، تئوري نقش فن مديريت تجاري در روند پيچيدگيهاي اجتماعي و... از اين باب هستند. از سوي ديگر هر كدام از اين رهيافتها مدلي است كه بر اساس نمونه تجربي مطالعه شده در يك مكان خاص ارائه گشته است و گاه تفاوت بين آنها ناشي از تفاوتهاي محيطي و منطقه اي است لذا در اين بررسي ما سعي داريم تا نظريات مختلف در باب شهرنشيني و پيچيدگي هاي آن را به دقت مطالعه و گردآوري كنيم، سپس اين نظريات را بر روي يكي از مراكز زيستي مهم در ايران، يعني غرب ايران تطبيق داده و به بررسي نتايج آن بپردازيم.زاگرس مركزي منطقه اي با سابقه زيستي بسيار طولاني از دوران پارينه سنگي مي باشد، از اين رو چشم انداز فرهنگي خوبي در آن قابل مطالعه خواهد بود همچنين با وجود محوطه هاي مهمي از عصر آهن مانند گودين II و نوشيجان اين توالي در دوره نيز قابل مطالعه خواهد بود.يكي از مسائل مهم ديگري كه بايد در اين منطقه مطالعه شود اين است كه چرا محوطه هايي از آغاز دوران مفرغ مياني در بر دارانده ي پيچيدگي هاي مهم اجتماعي و اقتصادي آغاز شهرنشيني بوده اند به صورت مشخص داراي تمامي عناصر شهرنشيني نبوده وهيچگاه تا پايان عصر آهن وارد تشكيلات حكومتي نشدند.
Thesis summary
-
مولفه هاي موثر بر كوچ راه هاي منطقه همدان در دوران پيش از تاريخ با رويكردي قوم باستان شناسانه
فاطمه ارشادي 2018چكيده: در اين پژوهش سعي شده است با بررسي تمامي ايل راه هاي عشايري به مولفه هايي كه در تعيين مسيرها براي عشاير امروزي داراي اهميت است بپردازيم، تا بتوان مسير مردمان كوچ نشين باستاني (و خصوصاً پيش از تاريخي) را هنگام كوچ تعيين كرد. در اين بين براي يافتن اين مولفه ها با رويكردي قوم باستان شناسانه و با استفاده از داده هاي قوم نگاري اولويت مولفه ها براي عشاير را تعيين كرديم. با جدا كردن دو مسير مهم كه به مجموعه عشاير لك زبان و ترك زبان استان همدان تعلق دارند، امكان استفاده و ارتباط كوچ نشينان باستاني از اين مسيرها را با يافتن محوطه هاي باستاني واقع در مسير ايل راه ها جستجو كرديم. با ملاك قرار دادن مولفه هاي ياد شده به ديگر مسيرهاي ممكن از همدان به سمت جنوب دست يافتيم كه توسط گروه هاي عشايري ديگر استفاده مي شود كه با مقايسه اولويت هاي در نظر گرفته شده توسط ايل هايي كه از اين مسيرها استفاده مي كنند به برآيندي از علل انتخاب مسير ها توسط عشاير دست يافتيم. در راه تعيين علل انتخاب مسير ها توسط عشاير به دشت ها، تنگه ها، كوهها و رودهاي بسياري برخورديم كه در تعيين كيفيت ايلراه ها بسيار تأثيرگذار بودند؛ بنابراين خلاصه اي از موقعيت، اهميت و چگونگي اجبارهايي كه عشاير براي عبور از اين عوارض داشتند ارائه كرديم.
Thesis summary
-
مطالعه جانور باستان شناسي دوران مس و سنگي تپه قشلاق بيجار، در پس كرانه هاي زاگرس مركزي
زهرا دهقان هراتي 2018چكيده: تپه قشلاق بيجار در طي پروژه باستان شناسي نجات بخشي حوزه آبگير سد تالوار، در سه فصل از سال 1389 مورد كاوش باستان شناسي قرارگرفته است. اين استقرار مهم لايه هايي از دوران مس و سنگي قديم و تا دوران مفرغ مياني را در برگرفته و بعد از آن با يك وقفه نسبتاً طولاني بار ديگر در دوران آهن III مورد بهره برداري قرارگرفته است. مجموعه بقاياي جانوري اين محوطه متعلق به دوران مس و سنگي (قديم، مياني و جديد) و عصر آهن III است. مطالعه بقاياي جانوري محوطه دو رويكرد فرهنگي و زيست شناختي را دنبال مي كند كه مهم ترين اهداف آن، دست يابي به شواهدي علمي درباره معيشت و اقتصاد ساكنان اين محوطه در دوران مس و سنگي و از اين طريق بازسازي جمعيت جانوري منطقه در آن دوران است. به طوركلي تعداد 718 قطعه جانوري از محوطه تپه قشلاق بيجار به دست آمده است. اين تعداد ازلحاظ جنس شامل 678 عدد استخوان و دندان، 22 عدد شاخ، 15 عدد صدف و 3 لاك مي شود. از اين تعداد 168 قطعه مربوط به دوران عصر آهن III و 550 قطعه مربوط به دوران مس و سنگي است طبق آخرين نتايج، اقتصاد محوطه متكي بر دام هاي اهلي نظير گاوسانان و بز سانان بوده است و از آنجا كه داده هاي مربوط به اقتصادِ كشاورزي محور، بسيار كم به دست آمده است پيش از اين مشخص گرديده كه منابع جانوري نقش پررنگ تري نسبت به منابع گياهي در معيشت ساكنان داشته است. به سبب وفور استخوان هاي اسب سانان ( احتمالا رام شده) در بين بقاياي جانوري همراه با نشانه هايي از مصارف خوراكي؛ شايسته است اين استقرارگاه به عنوان يكي از محوطه هاي شاخص در فرايند اوليه رام سازي اسب سانان در دوران مس و سنگي (روستانشيني جديد) معرفي شود. عمده روش هاي به كاررفته در اين پژوهش شامل بررسي ريخت شناسي، آسيب شناسي فيزيكي و شيميايي با تكيه بر روش هاي كاربردي در مطالعات جانورباستان شناسي است. اين پروژه باهدف گشايش مسيري جديد جهت اجراي فرايندهاي تفسيري نوين در باستان شناسي ايران و توسعه مطالعات ميان رشته اي انجام گرفته است.
Thesis summary
-
تاملي بر پراكندگي استقرارهاي مس و سنگ تا مفرغ در حوضه آبريز رودخانه هاي زرين گل و محمد آباد
عبدالامين طريك 2016شمال شرق ايران و خصوصا استان گلستان فعلي كه در طول تاريخ به نام دشت جرجان و گرگان در منابع تاريخي ثبت و ضبط شده است به دليل موقعيت استراتژيك حد فاصل سه كانون فرهنگ اوليه بشري در فلات مركزي ايران ؛ شمال شرق و جنوب غربي آسياي مركزي از اهميت زيادي برخوردار است از طرفي وجو پتانسيل هاي مناسب زيست محيطي همواره عاملي اصلي در جذب و تشكيل هسته هاي جمعيتي در اين منطقه بوده است لذا در اين پژوهش سعي بر آن شده تا درك بهتر از وضعيت زندگي بشر از حدود 5000 ق.م تا 1400 ق.م با مطالعه الگوهاي استقراري اين منطقه به نحوه زندگي و تعاملات فرهنگي ساكنان بيشتر پي برد و نقش هر كدام از گروههاي جمعيتي در تشكيل هسته هاي اوليه فرهنگي موثر در ديگر مناطق ايران را ارزيابي نمود.
-
رويكرد باستان مردم شناختي بر خاستگاه يكجا نشيني و تغيير در شيوه معيشت در دوره نوسنگي با تاكيد بر شمال غرب كرمانشاه
حسن رمضاني 2016بررسي و مطالعه بر روي چگونگي روند نوسنگي شدن و يكجا نشيني از موضعات با اهميت در باستان شناسي و انسان شناسي است در واقع نحوه تبديل پلان مدور به پلان چهار گوش د رمعماري از منظر تغييرات اجتماعي تا كنون با رويكردهاي متفاوت مورد مطالعه قرار گرفته است در واقع پس از پايان دوره نوسنگي PPN و ورد به نوسنگي PN در مناطق وسيعي از شرق لوانت تا خاورميانه شاهد اين تغيير هستيم يكي از پيشگامان مطالعه در اين بحث كنت فلانري است كه بر پايه مطالعات قوم باستان شناسي در افريقا اين امر را ناشي تغيير در بافت خانواده از سيستم چند همسري به تك همسري قلمداد نموده است اما به نظر اين تعميم براي ديگر مناطق چندان نميتواند صحيح باشد لذا در يك مطالعه ميداني اين مطالعه در بافت معماري بومي منطقه اورامانات انجام شد و مشخص گرديد در اين جوامع سنتي تغيير در بافت معماري از مدور به چهارگوش تنها به لحاظ افزايش جمعيت و بهروري بالاتر پلان چهار گوش نسبت به پلان هاي مدور است.
-
كاربرد اشياء مرتبط با نساجي در جنوب غرب ايران در دوران روستا نشيني
فاطمه رحماني 2016در باستان شناسي غرب و جنوب غرب ايران داده هاي مرتبط با نساجي و بافندگي از هزاره ششم ق.م بدست آمده است كه روند شكل گيري و تكامل اين صنعت و هنر بشري را نشان ميدهند متاسفانه بسياري اشياء ديگر نيز در كاوشها بدست آمده اند كه تا كنون راجع به كاربرد آنها سكوت گرديد لذا در اين مطالعه با شبيه سازي و مطالعات قوم باستان شناسي كاركرد واقعي و ارتباط بسيار ي از اين اشياء با فن و هنر نساجي و ريشه تاريخي آن در حوضه هاي فرهنگي شوشان و غرب ايران مطالعه گرديد.
-
تعيين الگوي استقراري محوطه هاي عصر آهن شهرستان علي اباد كتول
فاطمه حشمتيان 2016در بررسي ميداني باستان شناسي شهرستان علي آباد كتول از توابع دشت گرگان به طرز معني داري محوطه هاي دوره آهن افزايش نسبي را نشان ميدهد كه اين افزايش جمعيت و تفاوت در الگوي استقراري آنها نسبت به دوران ماقبل خود ممكن بود ناشي از تغييراتي در آن منطقه در حد فاصل سالهاي 1500 تا 1000 ق.م باشد بر اين اساس با خوشه بندي و مطالعه ارتباط هر كدام از اين محوطه ها با متغير هاي اصلي زيست محيطي دلايل كافي بدست آمد كه اين تغيير الگو در بافت استقرار نتيجه يك جابجائي جمعيتي در اين برهه زماني در اين منطقه است كه به تدريج از سمت شرق به غرب تداوم يافته است
-
بررسي و تحليل باستان شناختي محوطه هاي استقراري بخش مركزي شهرستان همدان از آغاز دوره اسلامي تا پايان دوره صفوي
محمد شعباني 2016 -
بررسي و تحليل محوطه هاي استقراري بخش مركزي شهرستان همدان از آغاز دوره اسلامي تا پايان دوره صفوي بر اساس مدارك باستانشناختي
محمد شعباني 2016كرانه هاي شمالي كوه الوند در استان همدان با داشتن شرايط مناسب زيستي از جمله خاك بسيار حاصلخيز، مجموعه اي از رودخانه هاي دائمي و فصلي، روان آب ها، چشمه ها و قنات ها، يكي از مهمترين كانون هاي جوامع انساني در دوره هاي مختلف تاريخي در غرب ايران بوده است. شناسايي و معرفي تعداد زيادي محوطه پيش از تاريخي، تاريخي و اسلامي در اين دشت اين موضوع را تاييد مي كند. محوطه نويافته زينوآباد با وسعتي بيش از 5 هكتار، يكي از مهمترين كانون هاي زيستي اين دشت محسوب مي گردد. چراكه وجود سفالينه هاي گوناگون و متنوع دوران مختلف تاريخي، نشان از استقرار جوامع انساني در اين محوطه دارد. اما يكي از غني ترين دوره هاي استقراري محوطه زينوآباد در دوران اسلامي شكل گرفته است. وجود انوع سفالينه هاي شاخص بدون لعاب و لعابدار دوره هاي مختلف اسلامي، باعث شده است اين محوطه به عنوان يكي از مهمترين محوطه هاي اسلامي دشت همدان- بهار در نظر گرفته شود.
-
مطالعه و بررسي الگوهاي اسقراري دوره مفرغ و آهن در دشت هاي ميان كوهي منطقه چمچمال (زاگرس مركزي )
ناهيد سياسر 2015دشت چمچمال يكي از دشت هاي حاصلخيز رسوبي منطقه زاگرس مي باشد كه در آن رودخانه ي دينور آب اشاره كرد...
-
مطالعه تطبيقي معابد دوره نوسنگي ايران
زهرا مولانا 2015چكيده با شروع دوره نوسنگي و ورود انسان به مرحله جديدي از تطور زندگي اجتماعي، تغييراتي متأثر از زمينه هاي اجتماعي_اعتقادي در شيوه معيشت، توليد خوراك و نحوه تفكر بشر در مورد طبيعت اطرافش اتفاق مي افتد.در اين دوره بدليل برقراري توليد خوراك، سفال و معماري و همچنين فضاهاي نيايشگاهي موسوم به بناهاي يادماني دوران تازه اي در شكل گيري انديشه مذهب و ساختار كيهان شناختي آغاز شد.چون انسان اين دوره علت بروز برخي از مسائل و بسياري از پديده هاي طبيعي را نمي دانست بنابراين تلاش مي كرد آنها را به مدد باورها و آداب آييني دفع كند. براساس تجربه روش جديد زندگي كه بر توليد و خصوصا كشاورزي استوار بود تاثير نيروهاي نامرئي در رشد و تكوين گياه و تغييرات دائمي در اين فرايند وي را به درك وجود چنين نيروهايي واداشت كه همين باورها سبب شد كه آثار انسان هاي اين دوره رفته رفته با هدف و محتواي آييني و وابسته به نيروهاي مرموز در قالب نمادها، نشانه ها و فضاهاي آئيني با ويژگيهاي خاص آفريده شوند.اعتقاد به اين نيروها سبب شكل گيري انديشه دين ، زمان و مكان قدسي گرديده است كه بازتاب آن را مي توان در زندگي روزمره اين افراد بازيافت. به همراه اين تغييرات اوليه،تراكم و اندازه جمعيت نيز افزايش مي يابد و فرم هاي پيچيده معماري، بناهاي يادماني،فضاهاي نيايشگاهي،پيشرفت و تحولاتي عظيم را در ساختار اجتماعي _اعتقادي_ دين و ايدئولوژي اين دوره روشن مي سازد.ساختار معماري يادماني با ويژگي هاي چون بزرگي ابعاد،تزيينات و سكوها نسبت به ديگر سازه هاي معماري ممتاز و قابل تشخيص هستند كه مي توان در محوطه هاي دوره نوسنگي ايران(زاغه، شيخي آباد، گنج دره، سراب، سنگ چخماق) مشاهده كرد كه از بسياري جهات با نمونه هاي بزرگتر و شاخص تر محوطه هاي همجوار(گوبكلي تپه، چاتال هويوك)قابل مقايسه است.گونه شناسي فضاهاي قدسي در محوطه هاي كاوش شده از دوره نوسنگي توانسته تا حدود زيادي نوع ساختار واحد اين فضا ها را بررسي و روشن سازد. از سوي ديگر با يك رهيافت باستان شناسانه در اين مقاله سعي شده است با نگاهي نو به محوطه هاي دوره نوسنگي، به توصيف و تحليلي دقيق در باب عوامل مؤثر در شكل گيري و ساختار فضاهاي نيايشگاهي اين دوره و داده هاي آئيني وابسته بدان پرداخته شود.
-
مطالعه استخوانهاي كار شده دوره مفرغ قديم در زاگرس مركزي مطالعه موردي تپه پيسا-همدان
آيدا معقولي 2015چكيده: فرهنگ كورا-ارس (Kura-Araxes) در اواسط هزاره ي چهارم ق.م(حدود 3000 ق.م)در قفقاز و حوزه ي درياچه ي اروميه گسترده شد؛ و تا آناتولي و لوانت هم گسترش يافت. به نظر مي رسد كه، براساس بقاياي فرهنگ مادي و مجموعه باستان شناختي آن، فرهنگ كورا-ارس معرف حضور و توسعه يك قوم واحد در پايان هزاره چهارم ق.م باشد. از منظر شكل گيري، رشد و توسعه اين فرهنگ به مرزهاي جنوبي تر از رودخانه ي ارس در گاهنگاري هاي باستان شناسي براي آن تقسيم بنديهاي دوره ايI ,II, III وجود دارد. براساس شواهد باستان شناختي به نظر مي رسد كه فرهنگ كورا-ارس در دوره ي دوم يا همان كورا-ارس II به شمال غربي فلات ايران راه يافته بود؛ به گونه اي كه در هزاره ي دوم ق.م آذربايجان،غرب فلات ايران و دشت قزوين در پهنه ي فرهنگي يانيق قرار مي گيرد. محوطه ي باستاني تپه پيسا در استان همدان واقع شده كه فاصله ي آن با تپه ي باستاني هگمتانه دو و نيم كيلومتر است. در اين محوطه بيش از 29 لايه باستاني شناسايي شده است و در سال 1377 به شماره 2023 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده، بر طبق مطالعات باستان شناسي و لايه نگاري سالهاي اخير مشخص گرديد كه اين مكان يك زيستگاه مربوط به فرهنگ يانيق (IV گودين ) و سپس دوره ي مفرغ مياني گودينIII بوده است پس از آن زيستگاه تا دوره تاريخي اشكاني متروكه سپس در اين دوره براي مدت كوتاهي مسكون بوده است.در حال حاضر وسعت اين محوطه بالغ بر 7 هكتار است كه شامل سه پشته منفصل از هم به نامهايa.b,c است. طي كاوشهاي فصل سوم در محل يك كارگاه ابزار سازي در ضلع شمالي پشتهa در كنار يك كوره تعداد زيادي قطعات استخواني كار شده به همراه قطعات سنگ چخماق يافت شد كه مطالعات اوليه حاكي از ساخت آنها به صورت اشياء تزئيني و يا آئيني است. تمام اين قطعات از استخوانهاي مشخص مانند استخوان انگشت و يا كتف برخي حيوانات ريز جثه مانند پرندگان و يا گربه سانان ساخته شده اند. سپس با ايجاد سوراخ براي عبور رشته نخ امكان اتصال آنها با هم فراهم گرديده است. مهم اينكه استخوانها بعد از كارشدن توسط حرارت كوره به رنگ سياه- خاكستري متمايل شده اند بحثي كه در برخي دوره هاي متاخرتر براي تغيير رنگ در خصوص اشياء عاجي و استخواني عمل شده است. درمجموع هدف از انجام اين پژوهش ارائه پاسخي مستند به سابقه ساخت اينگونه اشياء از لحاظ تكنيكي ، بررسي نو اعتقادات آئيني و همچ
-
سفال سلوكي در ايران و بين النهرين
شيما مسلمي 2015