پروفایل استاد - دانشگاه بوعلی سینا همدان
استادیار
تاریخ بهروزرسانی: 1403/10/01
محمد بابائی
دامپزشکی / علوم درمانگاهی
پایاننامههای کارشناسیارشد
-
مطالعه ریختشناسی و مولکولی نماتودهای جنس تریشوریس جداشده از نشخوارکنندگان کوچک مناطق مختلف جغرافیایی ایران
1402تریشوریس، یکی از شایع ترین نماتودهای دستگاه گوارش در سکوم و کلون نشخوارکنندگان کوچک در سراسر جهان میباشد. مطالعات در زمینهی شناسایی گونههای مختلف تریشوریس در ایران بسیار اندک میباشد. از این رو انجام مطالعهای جامع در مورد شیوع گونههای مختلف تریشوریس در نشخوارکنندگان کوچک در نقاط مختلف جغرافیایی ایران حائز اهمیت است. هدف از این مطالعه، تعیین شیوع گونههای تریشوریس در نشخوارکنندگان کوچک ساکن در مناطق مختلف ایران و شناسایی تنوع گونهای این نماتود بر اساس ویژگیهای ریختشناسی، مورفومتریک و مولکولی است. از این رو در سال ۱۴۰2-1401 برای جمعآوری کرمهای تریشوریس از گوسفند و بز، به کشتارگاههای منتخب شهرهای همدان، تهران، تبریز، کرمان، زابل، آمل، بندرعباس و شیراز مراجعه شد و در مجموع 1100 سکوم وکولون مورد بررسی قرار گرفت. از بین 1200 نمونه تریشوریس نر و ماده جمع آوری شده، 350 نمونه بالغ و کامل به صورت تصادفی انتخاب شدند. بر اساس ویژگیهای ریختشناسی (شکل قدام، خلف اسپیکول و غلاف اسپیکول و ... در نرها و شکل فرج درمادهها)، مورفومتریک (طول کلی بدن، طول قدام کرم، طول خلف کرم، عرض قدام و عرض خلف و... ) مورد بررسی قرار گرفتند. سپس از این 350 نمونه، 50 عدد برای مطالعهی مولکولی (تکثیر ژن ITS2و Cox1 از روش PCR معمولی) انتخاب شدند. نتایج ریختشناسی نشان داد که تریشوریس اوویس و تریشوریس اسکریابینی در تمام شهرها و تریشوریس گلوبولوزا فقط در کرمان مشاهده شد و میزان شیوع کلی تریشوریس 31 درصد برآورد شد. همچنین، مشخص گردید که شایعترین گونه تریشوریس در نشخوارکنندگان کوچک ایران تریشوریس اسکریابینی است. با توجه به همپوشانی ویژگیهای ریختشناسی، تشخیص و تمایز بین گونههای مختلف تریشوریس از دشواریهای مطالعه حاضر بود. نتایج حاصل از مقایسهی توالیها ITS2 نمونههای بینابینی نشان داد که تشابه 100 درصدی با تریشوریس اسکریابینی دیده میشود، در حالی که تحلیل توالیهای Cox1 نشان داد نمونههای مطالعه حاضر نزدیکی ژنتیکی قابل توجهی (98%) با گونههای تریشوریس لنی، تریشوریس گازله، تریشوریس دیسکالر و تریشوریس اسکریابینی دارند. بنابراین، استفاده از ترکیب دو ژن در روشهای مولکولی، به همراه مطالعات ریختشناسی و مورفومتریک، میتواند در کسب اطلاعات دقیقتر در شناسایی تریشوریسها کمک کند. از این رو میتوان نتیجه گرفت که تلفیق روشهای مورفوملکولی در مطالعات گونههای تریشوریس، نتایج قابل توجه خواهد داشت.
-
مقایسه برنامه کوتاه مدت و بلند مدت همزمانی فحلی بر عملکرد تولیدمثلی بز در فصل غیر تولیدمثلی
1402این آزمایش با تعداد 50 راس بز نژاد لری در فصل غیر تولیدمثلی در شهرستان خرم آباد (با عرض جغرافیایی 29 دقیقه و 33 درجه)، انجام گرفت. ابتدا بز هایی که حداقل 60 روز از زایمان آنها گذشته بود، با توجه به سن، وزن و سابقه دوقلوزایی به صورت کاملا تصادفی در دو گروه قرار داده شدند. در گروه اول (گروه شاهد)، بز ها با استفاده از اسفنج گذاری به مدت 16 روز و تزریق 400 واحد بین المللی هورمون PMSG در زمان برداشت اسفنج ها، همزمان سازی فحلی شدند. گروه دوم (گروه تیمار)، بز ها در روز اول اسفنج گذاری، مقدار 50 میکروگرم هورمون گنادرولین دریافت کردند و در روز پنجم (یک روز قبل از برداشت اسفنج ها)، مقدار400 واحد بین المللی هورمون PMSG و 30 میکروگرم پروستاگلاندین به صورت عضلانی دریافت کردند. سپس در روز ششم، اسفنجها برداشته شدند. پس از برداشت اسفنج ها، تعداد سه راس نر بز تیزر مجهز به پیش بند تا زمان تلقیح وارد گله شد. 36 ساعت پس از برداشت اسفنج ها، تلقیح مصنوعی به روش داخل سرویکس با استفاده از نمونه اسپرم منجمد از نزاد مورسیا -کشور اسپانیا برای تمامی بزها انجام شد. برای تعیین میزان پروژسترون خون، در روزهای 0، 6 ، 16 دوره آزمایش و 21 روزگی پس از تلقیح، از بز های دو گروه، خون گیری به عمل آمد. سرم نمونه های خون توسط دستگاه سانتریفیوژ با نیروی 1500 به مدت 10 دقیقه جدا و در دمای 20- درجه سانتی گراد تا زمان آنالیز نگه داری شد. غلظت پروژسترون سرم نمونه ها با استفاده از روش الایزا با یکی از کیتهای تجاری تعیین شد. برای مطالعات سیتولوژی نیز با استفاده از سوآب پنبه ای مرطوب با چرخش ملایم روی دیواره واژن تمونه جمع آوری شد. از مخاط واژن بز ها در 3 زمان مختلف (1-روز شروع برنامه و قبل از اسفنج گذاری (روز صفر) 2- روز تلقیح مصنوعی 3-21 روز بعد از تلقیح مصنوعی نمونه گرفته شد و پس از خشک شدن و تثبیت نمونه با متانول بر روی هر لام اطلاعات مربوط هر بز درج شد و برای بررسی تغییرات تعداد سلول های( اینترمدیت، سوپرفشیال، بازال و نوتروفیل) به آزمایشگاه هماتولوژی منتقل گردید. در روز 45 پس از تلقیح، از طریق دستگاه اولتراسونوگرافی، آبستنی در بز ها تشخیص داده شد. آزمایش در قالب طرح کاملا تصادفی انجام گرفت. در پایان اطلاعات مربوط به فراسنجه های تولیدمثلی شامل نرخ بروز فحلی، نرخ آبستنی (تعداد بز تلقیح شده / تعداد بز آبستن)،
-
بررسی کفایت نرم افزارهای آنالیز تصویری در سنجش درصد عضلات اسکلتی فرآورده های گوشتی
1402فرآورده های گوشتی محصولاتی هستند که حداقل 30 درصد از ترکیبات آن ها را گوشت تشکیل داده باشد. استفاده از مواد اولیه مرغوب و مجاز و رعایت شرایط مطلوب بهداشتی در تولید این فرآورده ها از اهمیت بالایی برخوردار است. با توجه به ضریب خطای بالای روش هایی مانند روش شیمیایی، به نظر می رسد مطمئن ترین و دقیق ترین روش برای سنجش درصد عضلات اسکلتی در فرآورده های گوشتی روش بافت شناسی و متعاقب آن استفاده از آنالیز تصویری برای تفکیک اجزای مختلف این فرآورده ها باشد. درمطالعه حاضر برای اولین بار درصد عضلات اسکلتی فرآورده های گوشتی و مدت زمان صرف شده برای بررسی هر نمونه، با استفاده از دو نرم افزار گرافیکی با دسترسی رایگان (Adobe Photoshop و ImageJ) و دو نرم افزار گرافیکی با دسترسی غیررایگان (Clemex و Image pro-plus) مورد بررسی قرار گرفته است. برای این کار از تعداد 100 نمونه فرآورده گوشتی (30 عدد کالباس، 30 عدد سوسیس، 20 عدد همبرگر، 10 عدد کباب لقمه و 10 عدد ناگت مرغ) با میزان مشخص عضله اسکلتی استفاده شده بهره برده شد. نمونه ها پس از انتقال به آزمایشگاه و تهیه مقاطع بافتی توسط روش هماتوکسیلین- ائوزین رنگ آمیزی شدند. تصاویر حاصل از مقاطع بافتی با استفاده از نرم افزارهای مذکور آنالیز شد. نتایج نشان دهنده دقت تقریباً یکسان هر چهار نرم افزار در سنجش عضلات اسکلتی بود. در حالی که مدت زمان مورد نیاز برای بررسی هر نمونه در نرم افزار ImageJ نسبت به سایر نرم افزارها بطور معنی داری کمتر بود (05/0 >p). با توجه به نتایج مطالعه حاضر به نظر می رسد نرم افزار ImageJ کفایت بیشتری برای آنالیز تصویری مقاطع بافتی و تعیین درصد عضلات اسکلتی فرآورده های گوشتی دارد.
-
اثر استفاده از پوشش نانو سیلور در اسفنج بر جمعیت میکروبی واژن پس از هم زمان سازی فحلی گوسفندان
1401همزمان سازی فحلی در میش ها اغلب با استفاده از پروژستوژن های مصنوعی به صورت ابزار های داخل واژنی به مدت 12 تا 14 روز انجام می شود. از بین دستگاه های آزاد سازی هورمونی داخل واژنی، اسفنج به دلیل قیمت مناسب توصیه می گردد. استفاده از این دستگاه های داخل واژنی می تواند باعث احتباس ترشحات واژن و ترشحات غیرطبیعی در هنگام خروج دستگاه شود که سبب تغییراتی در فلور باکتریایی واژن نموده و کاهش نرخ باروری را بدنبال خواهد داشت. این آزمایش به منظور بررسی اثر استفاده از اسفنج پوشش داده شده بانانوسیلور وتزریق پروبیوتیک در داخل واژن و تاثیر بر باروری و آبستنی انجام شد. این تحقیق بر روی 75 راس میش نژاد مهربان و رومانوف در قالب 3 تیمار 25(راس) انجام شد. تیمارها شامل: تیمار1- اسفنج معمولی (بدون پوشش نانو و بدون تزریق پروبیوتیک)، تیمار2- اسفنج دارای پوشش نانوسیلور و تیمار3-اسفنج با تزریق واژنی پروبیوتیک حاوی باکتری های لاکتوباسیل بودند. در روز صفر آزمایش یعنی روز اسفنج گذاری و روز 14 (اسفنج برداری) نمونه خون از میش ها به منظور آنالیز درصد گلبول های سفید (لنفوسیت، نوتروفیل، ائوزینوفیل، بازوفیل، مونوسیت) گرفته شد و به آزمایشگاه هماتولوژی دانشکده پیرادامپزشکی فرستاده شد. همچنین در روز اسفنج گذاری، اسفنج برداری و تشخیص آبستنی نمونه سواپ جهت کشت باکتریایی و شمارش تعداد کلونی در واحد حجم از بخش خلفی واژن انجام شد. همزمان نمونه سیتولوژی واژن جهت شناسایی و شمارش سلول های اپیتلیال (سلول اینترمدیت، سلول سوپرفشیال وسلول پارابیضال) و التهابی (نوترفیل ها و ماکروفاژها) گرفته شد. همچنین دمای واژن میش ها در روز اسفنج گذاری و 24 ساعت بعد از اسفنج گذاری با دماسنج اندازه گیری شد. تشخیص آبستنی میش ها 45 روز بعد از قوچ اندازی جهت ارزیابی باروری صورت گرفت. تجزیه تحلیل داده ها در یک طرح کاملا تصادفی با 3 تیمار و 25 تکرار صورت پذیرفت. نتایج نشان داد استفاده از پوشش نانونقره در زمان کاربرد اسفنج کاهش فلور میکروبی واژن نسبت به گروه را بدنبال داشت بطوریکه لگاریتم تعداد کلونی در هر میلی لیتر در گروه نانو از 93/3 در زمان اسفنج گذاری به 27/1 در زمان خارج کردن اسفنج کاهش یافت در حالیکه در گروه کنترل این شاخص از 9/3 به 5/5 افزایش نشان داد. همچنین استفاده از اسفنج با پوشش نانو و تزریق پروبیوتیک در واژن تاثیر معنی داری بر
-
اثرات بلانکیت بر سیستم تولید مثلی رت های نر
1400سدیم هیدرو سولفیت (سدیم دی تیونیت) با نام تجاری بلانکیت یک افزودنی غذایی گوگردی است که در صنایع قند به عنوان ماده ی سفید کننده و برای بهبود ظاهری محصولات قندی مختلف استفاده می شود. بسیاری از مطالعات عوارض جبران ناپذیر استفاده از این ماده در صنایع غذایی و مصرف بیش از حد آن نزد مصرف کننده را گزارش کرده اند. هدف از این مطالعه بررسی اثر وابسته به دوز مصرف سدیمهیدروسولفیت بر سیستم تولیدمثلی موش های صحرایی بالغ نر بود. در این مطالعه از 30 موش صحرایی نر بالغ با وزن میانگین 250-300 گرم استفاده شد. حیوانات به طور تصادفی به پنج گروه 6 تایی شامل: گروه کنترل و 4 گروه دریافت کننده بلانکیت با دوز های mg/kg1، 5، 25و 125 تقسیم شدند. تیمار با بلانکیت به مدت 48 روز و به روش گاواژ انجام شد. بعد از اتمام دوره تیمار، نمونه خون از قلب برای ارزیابی های سرولوژیکی، بافت بیضه و اسپرم برای ارزیابی پارامتر های اسپرم از رت ها تهیه شد. بعد از تهیه مقاطع بافتی و رنگ آمیزی های اختصاصی، نمونه ها در زیر میکروسکوپ نوری مورد مطالعه قرار گرفتند. نتایج حاصل بیانگر این بود که مصرف سدیم دی تیونیت به صورت وابسته به دوز، بر روی کیفیت و تعداد اسپرم ها اثرات منفی داشت و درصد ناهنجاری های اسپرم را افزایش داد. نتایج ما نشان داد که مصرف سدیم هیدروسولفیت در رت های مورد مطالعه، منجر به ایجاد آسیب در بافت بیضه شد و شاخص های اسپرماتوژنز را کاهش داد. همچنین افزایش مالون دی آلدئید(MDA) و کاهش ظرفیت آنتی اکسیدانی کل (TAC) در رت هایی که در معرض سدیم دی تیونیت بودند مشاهده شد. علاوه براین مصرف سدیم دی تیونیت بطور معنا داری (05/0 >p) و به صورت وابسته به دوز موجب کاهش سطح بیان ژن Bcl-2 و افزایش سطح بیان ژن های BAX و Caspase-3 در بافت بیضه رت های تحت تیمار شد که این امر می تواند به دلیل القای آپوپتوز در رت های تحت تیمار باشد. از این مطالعه می توان نتیجه گرفت که مصرف سدیم دی تیونیت می تواند از طریق کاهش کیفیت اسپرم، تداخل در اسپرماتوژنز طبیعی بیضه، آسیب به بافت بیضه و القای آپوپتوز در آن به سیستم تولید مثلی رت ها آسیب وارد کند و میزان باروری را کاهش دهد
-
تاثیرافزودنی غذایی دی تیونیت سدیم بر کبد، کلیه و فاکتور های خونی رت
1400سدیم دی تیونیت (Na2S2O4) به عنوان یک افزودنی کاهش دهنده رنگ در صنایع غذایی بخصوص صنایع قند سازی و نانوایی به وفور استفاده میشود. نکته ی مهم در ارتباط با استفاده از این ترکیب شیمیایی در مواد غذایی بحث سمیت و عوارض جانبی آنها به دلیل استفاده بی رویه و مداوم از آن ها در مواد غذایی است، که می تواند موجب بروز اختلالاتی در مصرف کننده شود. هدف از انجام این مطالعه بررسی اثرات سمی و عوارض جانبی دوزهای مختلف سدیم دی تیونیت بر فاکتور های سرمی خون، بافت کبد و کلیه و بیان ژن های BAX و BCL-2و Caspase3 در موش صحرایی نر می باشد. در این مطالعه 30 سر موش صحرایی نر بالغ به طور تصادفی به 5 گروه 6 تایی تقسیم شدند. گروه اول به عنوان کنترل و بقیهی گروه ها به ترتیب دوزهای 1 ، 5 ، 25 و 125 میلی گرم بر کیلو گرم وزن بدن سدیم دی تیونیت به مدت 50 روز از طریق گاواژ دریافت کردند. در پایان دوره ی آزمایش، نمونه های خون و بافت از همه گروه ها تهیه شدند. نتایج حاصل از ارزیابی فاکتورهای سرم خون نشان داد که مقدار کلسترول با چگالی بالا (HDLM)، کلسترول با چگالی پایین (LDLM)، کلسترول سرمی(CHOC )، pH، اوره (BUNB)، آنزیم لاکتات دهیدروژناز (LDHP)، آنزیم آلکالاین فسفاتاز (ALP) ، هورمون تیروکسین (T4)، هورمون محرک تیروئید (TSH)، اختلاف معنی داری بین گروه های کنترل و تحت تیمار داشت. در بررسی های هیستومورفومتریک بافت های کبد و کلیه مشخص شد که بین قطر سلول های کبدی، تعداد سلول های کوپفر، قطر لوله پیچ خورده بالایی، لومن لوله پیچ خورده بالایی، اپیتلیوم لوله پیچیده پایینی، اپیتلیوم قسمت باریک لوله هنله، قطر قسمت ضخیم لوله هنله، قطر لوله جمع کننده ادرار، اپیتلیوم لوله جمع کننده ادرار و لومن لوله جمع کننده ادرار گروه کنترل و گروه های مورد آزمایش اختلاف معنی داری (05/0p<) وجود دارد. در ارزیابی بیان ژن های BAX و BCL-2 و Caspase3 در کبد و کلیه مشاهده شد که سدیم دیتیونیت منجر به افزایش بیان ژن های BAX و Caspase3 در هر دو عضو شده است و از طرفی سبب کاهش قابل توجهی در بیان ژن BCL-2 شد. این نتایج نشان می دهد که، سدیم دیتیونیت سبب بروز آپوپتوز در بافت کبد و کلیه گردید. با توجه به نتایج حاصل از اندازه گیری مقدار آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز (GPx)مشاهده شد که تنها گروه دریافت کننده ی دوز 125mg/kg تفاوت معنی داری نسبت به گروه داشت. م