Alireza Nourian

Associate Professor

Update: 2024-05-07

Alireza Nourian

Faculty of Veterinary Medicine / Department of Pathobiology

Ph.D. Dissertations

  1. مقايسه اثر افزودن نانوذرات تيتانيا و زيركونيا بر رفتار الكتروشيميايي، تريبولوژيكي و بيولوژيكي پوشش‏هاي اكسيداسيون الكتروليتي پلاسمايي روي تيتانيم خالص
    مريم مولايي 2022
  2. شناسايي ويروس هاي بيماري زاي مرتبط با كنۀ واروآ (Anderson and Trueman) Varroa destructor در كلني هاي زنبورعسل همدان
    امين شجاعي برجويي 2021
    زنبورعسل، يكي از مهم ترين حشرات گرده افشان در سراسر دنياست. عوامل بيماري زاي متعدد از قبيل انگل هاي تك ياخته، بندپايان، قارچ ها، باكتري ها و ويروس ها، خسارت هاي زيادي را به صنعت زنبورداري تحميل مي كنند. يكي از مهم ترين انگل هاي خارجي زنبورعسل، كنۀ واروآ (Varroa destructor) است كه به واسطه ي تغذيه از همولنف مراحل مختلف زندگي زنبورعسل، سبب تضعيف اين حشره و كلني شده و همچنين مي تواند عوامل ويروسي متعددي را به ميزبان خود انتقال دهد. در سال هاي اخير، ميزان آلودگي كلني هاي زنبورعسل به ويروس هاي بيماري زا در سراسر جهان رشد چشمگيري داشته است به گونه اي كه اين عوامل بيماري زا، از دلايل مهم كاهش جمعيت زنبورعسل محسوب مي گردند. در اين مطالعه، آلودگي به كنه واروآ و ويروس هاي رايج بيماري زا در كلني هاي زنبور همدان، بررسي شد. در ادامه، تبارشناسي ويروس هايي كه بيشترين شيوع را داشتند انجام شد و با ديگر ويروس هاي گزارش شده از سراسر جهان مقايسه شدند. علاوه بر ويروس، ويژگي هاي جمعيتي كنه واروآ در سطح مرفولوژي و مولكولي نيز مورد بررسي قرار گرفته و هاپلوتيپ آن تعيين شد. نتايج نشان داد كه 80 درصد كلني هاي بررسي شده، به كنه واروآ آلوده بودند. بيشترين آلودگي به ويروس LSV با 83٫3 درصد مربوط به زنبورهاي بالغ بود. همچنين كنه هاي واروآ 43٫3 درصد آلودگي به اين ويروس را نشان دادند. كمترين آلودگي مربوط به لارو زنبور بود كه 10 درصد آن ها به ويروس LSV آلوده بودند. همچنين بيشترين آلودگي به ويروس تغيير شكل بال در زنبورهاي بالغ به ميزان 26٫6 درصد بود و آلودگي كنه ها به اين ويروس 10 درصد برآورد شد. برخلاف زنبورهاي بالغ و كنه ها، اين ويروس در هيچ يك از لاروهاي موردبررسي مشاهده نگرديد. نتايج بررسي آلودگي به ويروس فلجي حاد نشان داد كه، زنبورهاي بالغ 13٫3 درصد آلودگي به اين ويروس داشته اند. همچنين فقط در لاروهاي يك زنبورداري (3٫3 درصد) آلودگي مشاهده شد. آلودگي به ويروس فلجي حاد، نسبت به دو ويروس ديگر به ميزان كمتري بود. برخلاف ويروس تغيير شكل بال و ويروس LSV آلودگي به اين ويروس در كنه ها مشاهده نگرديد. مطالعات تبارشناسي براي دو ويروس تغيير شكل بال و ويروس LSV انجام شد. همچنين تبارشناسي كنه واروآ نشان داد كه هاپلوتيپ جمعيت كنه مورد مظالعه، از نوع K مي باشد.
    Thesis summary

  3. شناسايي ويروس هاي بيماري زاي مرتبط با كنه واروآ Varroa destructor ( Anderson and Trueman ) در كلني هاي زنبور عسل همدان
    امين شجاعي برجويي 2021
    زنبورعسل، يكي از مهم ترين حشرات گرده افشان در سراسر دنياست. عوامل بيماري زاي متعدد از قبيل انگل هاي تك ياخته، بندپايان، قارچ ها، باكتري ها و ويروس ها، خسارت هاي زيادي را به صنعت زنبورداري تحميل كرده است. يكي از مهم ترين انگل هاي خارجي زنبورعسل، كنۀ واروآ (Varroa destructor) است كه به واسطه ي تغذيه از همولنف مراحل مختلف زندگي زنبورعسل، سبب تضعيف اين حشره و كلني شده و همچنين مي تواند عوامل ويروسي متعددي را به ميزبان خود انتقال دهد. در سال هاي اخير، ميزان آلودگي كلني هاي زنبورعسل به ويروس هاي بيماري زا رشد چشمگيري داشته است به گونه اي كه اين عوامل بيماري زا، از دلايل مهم كاهش جمعيت زنبورعسل محسوب مي گردند. در اين مطالعه، آلودگي به كنه واروآ و ويروس هاي رايج بيماري زا در كلني هاي زنبور همدان، بررسي شد. در ادامه، تبارشناسي ويروس هايي كه بيشترين شيوع را داشتند انجام شد و با ديگر ويروس هاي گزارش شده از سراسر جهان مقايسه شدند. علاوه بر ويروس، ويژگي هاي جمعيتي كنه واروآ در سطح مرفولوژي و مولكولي نيز مورد بررسي قرار گرفته و هاپلوتيپ آن تعيين شد. نتايج نشان داد كه 80 درصد كلني هاي بررسي شده، به كنه واروآ آلوده بودند. بيشترين آلودگي به ويروس LSV با 83٫3 درصد مربوط به زنبورهاي بالغ بود. همچنين كنه هاي واروآ 43٫3 درصد آلودگي به اين ويروس نشان دادند. كمترين آلودگي مربوط به لارو زنبور بود كه 10 درصد آن ها به ويروس LSV آلوده بودند. همچنين بيشترين آلودگي به ويروس تغيير شكل بال در زنبورهاي بالغ به ميزان 26٫6 درصد بوده است و آلودگي كنه ها به اين ويروس 10 درصد برآورد شد. برخلاف زنبورهاي بالغ و كنه ها، اين ويروس در هيچ يك از لاروهاي موردبررسي مشاهده نگرديد. نتايج بررسي آلودگي به ويروس فلجي حاد نشان داد كه، زنبورهاي بالغ 13٫3 درصد آلودگي به اين ويروس داشته اند. همچنين فقط در لاروهاي يك زنبورداري (3٫3 درصد) آلودگي مشاهده شد. آلودگي به ويروس فلجي حاد، نسبت به دو ويروس ديگر به ميزان كمتري بوده است. برخلاف ويروس تغيير شكل بال و ويروس LSV آلودگي به اين ويروس در كنه ها مشاهده نگرديد. مطالعات تبارشناسي براي دو ويروس تغيير شكل بال و ويروس LSV انجام شد. همچنين تبارشناسي كنه واروآ نشان داد كه هاپلوتيپ جمعيت كنه، از نوع K بوده است.
    Thesis summary

  4. ارزيابي بيان ژن هاي پيش التهابي و آسيب هاي بافتي درزخم، طحال، كبد، غددلنفاوي موش BALB/c آلوده به ليشمانيا ماژور
    حبيب حبيب پور 2021
  5. :بررسي امكان استفاده از سلول هاي بنيادي مزانشيمي و سوپ كشت سلول هاي سرطاني در درمان زخم هاي ناشي از ليشمانيوز جلدي
    سحر هامون نورد 2020
    چكيده ليشمانيا ماژور عامل بيماري ليشمانيوز جلدي بوده كه منجر به بروز ضايعات پوستي در فرد بيمار مي شود. در حال حاضر خط اول درمان، استفاده از داروهاي شيميايي است كه علاوه بر دردناك بودن، داراي عوارض متعددي مي ‏باشد. از طرفي وجود اسكار ناشي از زخم جلدي و طولاني بودن دوره درماني، مطالعات اخير در اين زمينه را متمركز بر درمان هاي جايگزين و با عوارض كمتر نموده است. اخيراًً استفاده از سلول هاي بنيادي مزانشيمي (MSCs) بدليل دارا بودن ظرفيت چندگانه تمايزي، توليد فاكتورهاي فعال بيولوژيكي و مهاجرت به موضع آسيب با اهداف متفاوت درماني از جمله ترميم زخم و با مكانيسم تنظيمي پاسخ ايمني مورد توجه قرار گرفته است. در مطالعه حاضر از مايع رويي كشت سلول هاي CT26 نيز به منظور بررسي اثرات عوامل مترشحه سلولي و موثر بر روند ترميم زخم استفاده شد. موش هاي BALB/c با سويه استاندارد ليشمانيا ماژور آلوده و پس از بروز زخم با سلول هاي بنيادي مزانشيمي بصورت داخل زخمي تيمار شده و پس از گذشت 30 روز از تيمار، نمونه خون و بافتهاي زخم،كبد و طحال جهت بررسي هاي ملكولي، پاتولوژي، فاگوسيتوز و تكثير سلولي اخذ شد. در تيمار ديگر از مايع رويي سلول هاي CT26 به موش هاي داراي زخم ليشمانيا به دو فرم وريدي و داخل زخمي تزريق شده و پس از گذشت30 روز از تيمار، نمونه بافتي طحال و سلولي ماكروفاژ جهت بررسي تكثير سلولي و فاگوسيتوز برداشته شد. در طول مدت تيمار اندازه زخم نيز ارزيابي گرديد. نتايج نشان داد كه استفاده از MSCs توانايي فاگوسيتوز و تكثير لنفوسيتي را در موش هاي دريافت كننده سلول مزانشيم افزايش داده است و از طرفي اندازه زخم در پايان دوره درماني كاهش يافته است. نتايج ملكولي نيز نشان داد كه بيان سايتوكاين هاي IFN-γ,TNF- و IL-10 در كبد و طحال گروه هاي درماني با MSCs افزايش يافته و بيان ژن IL-4 در كبد و طحال منفي بود. در گروه هاي درماني با مايع كشت سلول هاي CT26 بصورت وريدي و داخل زخم تفاوت معناداري با گروه كنترل مشاهده نشد ولي ميزان تكثير لنفوسيتي، فاگوسيتوز و متعاقباً التهاب ناحيه زخم بيشتر بود. بطور كلي استفاده از سلول هاي بنيادي مزانشيمي مي تواند در روند ترميم زخم ليشمانيا موثر باشد و از سلول هاي CT26 مي توان در جهت بررسي روند اثر گذاري عوامل مترشحه و سلولي به منظور تعيين مكانيسم پاسخ ايمني و به عنوان يك وكتور استفاده
    Thesis summary

  6. مطالعه ي امكان رديابي و ايمونوتراپي ميكرومتاستاز هاي حاصل از سرطان روده ي بزرگ با استفاده از سلول هاي بنيادي مزانشيمي
    رويا عابدي زاده 2020
    چكيده: سرطان كولون و ركتوم سومين سرطان شايع و چهارمين عامل مرگ و مير در جهان است. سرنوشت بيماران مبتلا به اين سرطان به گسترش متاستازي سلول هاي سرطاني بستگي دارد. ميكرومتاستاز ها معمولا منجر به عود سرطان ها شده و توسط روش هاي معمول تشخيصي قابل شناسايي نيستند. در اين پروژه يك مدل موش BALB/c براي ارزيابي ظرفيت لانه گزيني سلول هاي بنيادي مزانشيمي در ميكرومتاستاز هاي ناشي از سرطان كولون طراحي شد. در اين پايان نامه، سلول هاي ترنسفكت شده ي پايدار CT26 كه ژن L.major GP63 را بيان مي كنند، براي القاء ميكرومتاستاز به صورت داخل وريدي به موش ها تزريق شدند. در مرحله ي ميكرومتاستازي و قبل از تثبيت تومور، سلول هاي بنيادي مزانشيمي با ژن GFP نشاندار شده و به وريد دمي موش ها تزريق شدند. موش ها به سه گروه تقسيم شده و هر گروه در روز هاي 3، 7 و 14 پس از تزريق سلول هاي بنيادي مزانشيمي آسان كشي شدند. براي يافتن ژن هاي GP63 و GFP بررسي توسط RT-PCR بر روي نمونه هاي بافتي انجام شد. نتايج نشان داد كه مهاجرت سلول هاي بنيادي مزانشيمي در روز 3 معنا دار نبود. مقايسه ي موش هاي سالم و ميكرومتاستازي در روز 7 تفاوت اندكي در لانه گزيني سلول هاي بنيادي نشان داد. لانه گزيني در روز 14 تفاوت معناداري در مهاجرت سلول هاي بنيادي نشان داد. يافته هاي ما به خوبي مهاجرت و لانه گزيني هدفمند سلول هاي بنيادي مزانشيمي را به سمت ميكرومتاستاز ها نشان داد. نتايج حاصل از اين پايان نامه نشان مي دهد كه پراكندگي سلول هاي بنيادي مزانشيمي در بدن موش تصادفي نبوده بلكه متمايل به سمت ميكرومتاستاز هاست. درمان هدفمند با استفاده از ظرفيت لانه گزيني سلول هاي بنيادي مزانشيمي يك رهيافت درماني جديد بر اساس ژن تراپي توسط سلول هاي بنيادي مزانشيمي عليه ميكرومتاستاز ها ارائه مي دهد.
    Thesis summary

M.Sc. Theses

  1. شناسايي كنههاي ناقل سركوپيتي فيلاريا و هپاتوزوئون در شهرستانهاي همدان و كرمانشاه در سال 1399
    زهرا بحيرايي 2022
    جمعيت سگهاي بدون صاحب در كشور طي چند سال اخير افزايش چشمگيري داشته است. همانطور كه در مطالعات قبلي نشان داده شده است دو انگل هپاتوزوئون و سركوپيتيفيلاريا در جمعيت سگهاي كشور حضور دارند اما پيش از مطالعه حاضر، اطلاعاتي درمورد كنه هاي ناقل آنها در ايران وجود نداشت. از اين رو اين مطالعه جهت تشخيص كنه هاي ناقل اين دو انگل در دو شهر همدان و كرمانشاه در ايران با استفاده از روشهاي مولكولي، كالبد گشايي و تهيه مقاطع بافتي طراحي گرديد. در بازه ي زماني مهر 1397 تا خرداد 1401 تعداد 532 سگ از شهرهاي همدان (305 قلاده) و كرمانشاه (227 قلاده) جهت آلودگي به كنه هاي سخت مورد بررسي قرار گرفتند. نمونه هاي جمع آوري شده از نظر مورفولوژيكي شناسايي شدند و DNAي ژنوميك از تركيب كنه ها (بسته به ميزان آلودگي از 1 تا 5 كنه) از هر سگ استخراج شد سپس با استفاده از پرايمرهاي اختصاصي هپاتوزوئون و سركوپيتيفيلاريا مورد ارزيابي مولكولي قرار گرفتند. كنه هاي تازه نمونه گيري شده با استفاده از نرمال سالين و متيلن بلو 9% كالبدگشايي شده و جهت حضور ميكروفيلر سركوپيتيفيلاريا و اووسيست هپاتوزوئون به روش ميكروسكوپي بررسي شدند. براي تهيه مقاطع بافتي كنه ها در فرمالين 10% نگهداري شده و لام حاصله با استفاده از رنگ هماتوكسيلين و ائوزين رنگ آميزي شد. به طور كلي 3257 كنه از 161 قلاده سگ (از مجموع 532 قلاده) جمع آوري شدند (30/2%). آلودگي به كنه از 32/4% سگهاي همدان و از 27/3% سگهاي كرمانشاه مشاهده شد. كنه ها در مراحل تكاملي لارو، نمف، نر و ماده بوده كه همگي از جنس ريپيسفالوس تشخيص داده شدند. بيشتر كنه هاي نر (89/24%) ريپيسفالوس سنگويينئوس بودند اما ريپيسفالوس تورانيكوس نيز در كنه هاي نر كرمانشاه (10/76%) مشاهده شد. نتايج مثبت در روش مولكولي جهت حضور سركوپيتيفيلاريا (8%) و هپاتوزوئون (%16/96) در هر دو گونه كنه حاصل شد. در روش كالبدگشايي و هيستوپاتولوژي هيچ نمونه مثبتي مشاهده نگرديد. در مطالعه حاضر انگلهاي سركوپيتيفيلاريا و هپاتوزوئون در كنه هاي ريپيسفالوس سنگويينئوس و ريپيسفالوس تورانيكوس براي اولين باردر ايران شناسايي شدند. اين مطالعه اهميت اين دو گونه كنه سخت را در اپيدميولوژي اين دو انگل سگها، سركوپيتيفيلاريا و هپاتوزوئون در دو شهر همدان و كرمانشاه نشان مي دهد.
    Thesis summary

  2. بررسي آلودگي به پاستورلا مولتوسيدا در نمونه هاي ريه گاوهاي كشتار شده در كشتارگاه صنعتي همدان در سال 1400
    محمد آهو 2022
    چكيده: پاستورلا مولتوسيدا يك باكتري گرم منفي كوكوباسيل متعلق به خانواده پاستورلاسه است كه در گاو، عامل سپتي سمي هموراژيك و يكي از عوامل دخيل در تب حمل و نقل و پاستورلوز ريوي محسوب مي‎شود كه خسارات اقتصادي عمده اي را برصنعت دامپروري در سرتاسر جهان تحميل مي‎كند. مطالعه حاضر به منظور با هدف بررسي ميزان آلودگي ريه گاوهاي كشتار شده در كشتارگاه صنعتي همدان به پاستورلا مولتوسيدا انجام گرديد. بدين منظور، تعداد 100 نمونه ريه و 100 نمونه سواب نايي وابسته به همان نمونه‎هاي ريوي، به صورت تصادفي از ريه‎هاي به ظاهر سالم (بدون ضايعه) و ضايعه‎دار در فصل پاييز سال 1400 جمع آوري شد. سپس نمونه‎ها در كنار يخ به آزمايشگاه ميكروب‎شناسي دانشكده پيرادامپزشكي انتقال يافت و بر روي محيط بلاد آگار به مدت 24 تا 48 ساعت در دماي 37 درجه سانتيگراد كشت داده شدند و كلني هاي مشكوك جدا و خالص سازي شد. در ادامه با استفاده از رنگ آميزي گرم، تست اكسيداز، كاتالاز و كشت بر روي محيط TSI و مكانكي اگار، 10 جدايه به عنوان جدايه‎هاي باكتريايي مشكوك مشخص شد كه 7 (7%) جدايه متعلق به ريه و 3 (3%) جدايه متعلق به سواب بود. سپس هويت تمام جدايه هاي مشكوك به پاستورلا مولتوسيدا با استفاده از آزمون PCR و بررسي حضور ژن KMT1، مورد ارزيابي قرار گرفت. نتايج مطالعه حاضر نشان داد كه از مجموع 200 نمونه ريه و سواب اخذ شده، 79 نمونه از نظر رشد در محيط بلادآگار مثبت بودند و در مجموع تنها از 2 (2%) نمونه از 100 نمونه ريه، باكتري پاستورلا مولتوسيدا جدا شد. نمونه هاي مثبت از گاو هاي نر با سن 2 تا 3 سال و از ريه‎هاي ضايعه‎دار جدا گرديد. نتايج اين مطالعه نشان داد كه گاوهاي كشتار شده در كشتارگاه صنعتي همدان با درصد آلودگي بسيار پاييني از پاستورلا مولتوسيدا مواجه هستند و بنابراين به نظر مي‎رسد اهميت ساير عفونت‎هاي ريوي گاو از اهميت بالاتري در منطقه برخوردار باشند.
    Thesis summary

  3. مطالعه آلودگي به كرم هاي لوله گوارش پرندگان غير اهلي همدان
    مهناز قوزيوند 2022
    گنجشك سانان به راسته اي از پرندگان به نام Passeriformis تعلق دارند كه بيش از نيمي از تمام گونه هاي پرندگان را شامل مي شود. بيماريهاي انگلي عامل آلودگي و مرگ و مير تعداد قابل ملاحظه اي از افراد انساني و حيوانات در جهان هستند. انگل هاي مهم دستگاه گوارش پرندگان در ايران، نماتودها ، سستودها و ترماتودها مي باشند. در اين پژوهش، تعداد 96 قطعه پرنده از پنج منطقه جغرافيايي مختلف از شهر همدان به روش زنده گيري صيد شدند. در آزمايشگاه پس از بررسي وضعيت كلي، پرنده با استفاده از داروي هالوتان آسان كشي شده و اندازه، وزن و جنسيت پرنده ثبت شد. پس از باز نمودن بدن پرنده با استفاده از يك قيچي ضدعفوني شده، اندام هاي داخلي از زيرمنقار تا ركتوم مورد بررسي قرار گرفت. بررسي ها در چهار مرحله انجام شد: مرحله اول بررسي بافت هاي اطراف مري و ناي در زير لوپ، مرحله دوم جداسازي مري از چينه دان و با ز نمودن لوله مري و بررسي آن، مرحله سوم بررسي چينه دان تا ابتداي دوازدهه و مرحله چهارم بررسي لوله گوارش از ابتداي دوازدهه تا ابتداي راست روده.بخش هاي مختلف لوله گوارش در اين بررسي، باز شده و در زير لوپ جهت تشخيص حضور آلودگي ها مشاهده گرديد. نمونه هاي جداسازي شده پس از فيكس در اتانول 70% و قرار گرفتن روي لام فيكس شد. تعداد سه گونه سستود Monopylidium passerinum، Anonchotaenia sp.، Raillietia tetragona، يك نمونه آكانتوسفال Mediorhynchus sp. و يك نمونه نماتود Hartertia gallinarum مورد شناسايي قرار گرفت.
    Thesis summary

  4. مطالعه ي آلودگي به انگل هاي خارجي گنجشك سانان شهر همدان
    فاطمه نيك بين 2022
    تمام گونه هاي پرندگان حداقل به يك نوع از انگل هاي خارجي آلوده هستند. با وجود تنوع بالاي انگل هاي خارجي در پرندگان و ساير موجودات زنده، هنوز گونه هاي كمي از آنها معرفي شده اند. در اين مطالعه به بررسي انگل هاي خارجي گنجشك سانان شهر همدان پرداخته شد. تعداد 96 پرنده شامل 88 قطعه گنجشك خانگي و 8 قطعه سار اروپايي از 5 منطقه جغرافيايي متفاوت از شهر همدان مورد بررسي قرار گرفتند. از 15 پرنده شپش و از 40 پرنده جرب جدا گرديد. تعداد 20 پرنده آلودگي همزمان شپش و جرب را نشان دادند. شپش هاي جدا شده متعلق به جنس هاي Myrsidea و Menacanthus از خانواده Menoponidae و جنس Brueelia از خانواده Philopteridae بودند. جرب هاي جدا شده به جنس Dermanyssus از خانواده Dermanyssidae، جنس Trouessartia از خانواده Trouessartiidae و جنس Ornithocheyletia از خانواده Cheyletidae تعلق داشتند. جرب ها در مقايسه با شپش ها داراي طيف وسيع تري از ميزبان ها بوده و قادر به انتقال آلودگي ها و بيماري هاي گوناگون به ميزبان هاي خود مي باشند. شپش ها داراي اختصاصيت ميزباني بيشتري نسبت به جرب ها هستند كه اين مسئله مي تواند به تشخيص آلودگي ها و بيماري ها قابل انتقال از طريق شپش ها در بين گنجشك سانان كمك كند.
    Thesis summary

  5. تاثيرافزودني غذايي دي تيونيت سديم بر كبد، كليه و فاكتور هاي خوني رت
    فاطمه قاسمي 2022
    سديم دي تيونيت (Na2S2O4) به عنوان يك افزودني كاهش دهندة رنگ در صنايع غذايي بخصوص صنايع قند سازي و نانوايي به وفور استفاده ميشود. نكته ي مهم در ارتباط با استفاده از اين تركيب شيميايي در مواد غذايي بحث سميت و عوارض جانبي آنها به دليل استفادة بي رويه و مداوم از آن‎ ها در مواد غذايي است، كه مي تواند موجب بروز اختلالاتي در مصرف كننده شود. هدف از انجام اين مطالعه بررسي اثرات سمي و عوارض جانبي دوزهاي مختلف سديم دي تيونيت بر فاكتور هاي سرمي خون، بافت كبد و كليه و بيان ژن هاي BAX و BCL-2و Caspase3 در موش صحرايي نر مي باشد. در اين مطالعه 30 سر موش صحرايي نر بالغ به طور تصادفي به 5 گروه 6 تايي تقسيم شدند. گروه اول به عنوان كنترل و بقيهي گروه ها به ترتيب دوزهاي 1 ، 5 ، 25 و 125 ميلي گرم بر كيلو گرم وزن بدن سديم دي تيونيت به مدت 50 روز از طريق گاواژ دريافت كردند. در پايان دوره ي آزمايش، نمونه هاي خون و بافت از همه گروه ها تهيه شدند. نتايج حاصل از ارزيابي فاكتورهاي سرم خون نشان داد كه مقدار كلسترول با چگالي بالا (HDLM)، كلسترول با چگالي پايين (LDLM)، كلسترول سرمي(CHOC )، pH، اوره (BUNB)، آنزيم لاكتات دهيدروژناز (LDHP)، آنزيم آلكالاين فسفاتاز (ALP) ، هورمون تيروكسين (T4)، هورمون محرك تيروئيد (TSH)، اختلاف معني داري بين گروه هاي كنترل و تحت تيمار داشت. در بررسي هاي هيستومورفومتريك بافت هاي كبد و كليه مشخص شد كه بين قطر سلول هاي كبدي، تعداد سلول هاي كوپفر، قطر لوله پيچ خورده بالايي، لومن لوله پيچ خورده بالايي، اپيتليوم لوله پيچيده پاييني، اپيتليوم قسمت باريك لوله هنله، قطر قسمت ضخيم لوله هنله، قطر لوله جمع كننده ادرار، اپيتليوم لوله جمع كننده ادرار و لومن لوله جمع كننده ادرار گروه كنترل و گروه هاي مورد آزمايش اختلاف معني داري (05/0p<) وجود دارد. در ارزيابي بيان ژن هاي BAX و BCL-2 و Caspase3 در كبد و كليه مشاهده شد كه سديم ديتيونيت منجر به افزايش بيان ژن هاي BAX و Caspase3 در هر دو عضو شده است و از طرفي سبب كاهش قابل توجهي در بيان ژن BCL-2 شد. اين نتايج نشان مي دهد كه، سديم ديتيونيت سبب بروز آپوپتوز در بافت كبد و كليه گرديد. با توجه به نتايج حاصل از اندازه گيري مقدار آنزيم گلوتاتيون پراكسيداز (GPx)مشاهده شد كه تنها گروه دريافت كننده ي دوز 125mg/kg تفاوت معني داري نسبت به گروه داشت. م
    Thesis summary

  6. تاثير ظرفيت آنتي اكسيدان تام بدن با استفاده از ويتامين E بر الگوي بيان ژن هاي التهابي و التيامي در بيماري ليشمانيوز جلدي در مدل موش BALB/c
    مجتبي يوسفي 2021
    در اين مطالعه به منظور بررسي اثر تغييرات ظرفيت آنتي اكسيداني تام بدن بر تغييرات بيان الگوي ژنهاي پيش التهابي و التيامي تعداد 105 سر موش BALB/c در 7 گروه آزمايش قرارداده شد كه به ترتيب شامل:گروه اول، موش هاي سالم،گروه دوم، موش ها مبتلا به ليشمانيوز شدند و درمان با تزريق زير جلدي گلوكانتيم انجام گرفت. در گروه سوم ابتدا ظرفيت آنتي اكسيدان تام بدن بالا برده شد (ويتامين E تزريق شد) و پس از افزايش ظرفيت آنتي اكسيدان تام بدن به ليشمانيوز مبتلا شدندو درمان نيز انجام گرفت. درگروه چهارم، ابتدا مبتلا به ليشمانيوز شدند سپس آنتي اكسيدان تزريق شد و درمان نيز انجام گرفت. گروه پنجم و ششم، به ترتيب موش هاي گروه سوم و چهارم را شامل مي شود با اين تفاوت كه در اين گروه ها درمان صورت نگرفت. در گروه هفتم، فقط ظرفيت آنتي اكسيدن تام بدن با تزريق ويتامين E افزايش يافت. در زمان بروز اولين زخم (حدوداً روز 31)، تعداد 5 سر از هر گروه نمونه برداري شد (خون، پوست و طحال) و در روز 10-7 نيز 5 سر از هرگروه نمونه برداري شد و در زمان بهبودي نيز از 5 سر از هرگروه نمونه گرفته شد. نحوه نمونه برداري نيز به اين صورت بود كه ابتدا حيوان بيهوش شده سپس بلافاصله خون گيري انجام مي شد و به روش جراحي نمونه پوست اخذ مي گرديد، نمونه برداري و عكاسي پوست و زخم نيز به صورت قرار دادن يك شاخص يك سانتي متري كنار زخم و عكس برداري از فاصله مناسب انجام مي شد. از نمونه هاي خون و نمونه هاي بافتي(پوست) به روش PCR جهت بررسي الگوي بيان ژن هاي التيامي و التهابي استفاده شد. نمونه هاي پوست جهت بررسي هيستوپاتولوژي در فرمالين بافر 10% به آزمايشگاه مربوط ارسال شد. نتايج اين مطالعه نشان داد كه انگل ليشمانيا باعث عدم بيان ژنهاي التهابي مي شود و همين امر منجر به روند كند التيام زخمها خواهد شد همچنين با استفاده از داروي گلوكانتيم مجدداً بيان ژنهاي التهابي و التيامي از سر گرفته مي شد و استفاده از و يتامين E براي بالانگه داشتن ظرفيت آنتي اكسيدان تام بدن، اگر قبل از بروز بيماري باشد منجر به كاهش وخامت بيماري مي شود و اگر همراه با ساير درمانهاي متعارف باشد به بهبود زخمها و شكل نهايي زخم كمك مي كند.
    Thesis summary

  7. افزودن نانوذرات هيدروكسي آپاتيت به داربست هاي نانوساختار پلي كاپرولاكتان و بررسي رفتار رهايش پروتئين
    صبا افزا 2021
    استفاده از روش الكتروريسي در زمينه ي ساخت داربست هاي مورد استفاده در بحث مهندسي بافت استخوان به دليل ساختار متخلخل و الياف گونه بسيار مورد توجه قرار گرفته است. در اين پژوهش از پليمر پلي كاپرولاكتان (PCL) به عنوان يك زمينه و يك پليمر زيست تخريب پذير با خواص كششي و مكانيكي مطلوب استفاده شد. همچنين رهايش و حضور پروتئين آلبومين سرم گاوي (BSA) كه به روش مخلوط الكتروريسي در زمينه هاي PCL توزيع شده است، مورد بررسي قرار گرفت. حضور ذرات هيدروكسي آپاتيت (HA) براي كمك به استخوان سازي بهتر، رهايش و زيست سازگاري بهتر داربست ها مطابق پروتئين، در داخل زمينه ي PCL قرار داده شد. ريز ساختار آن ها، گروه هاي مولكولي، قابليت تر شوندگي، تورم و خواص مكانيكي آن ها مشخص شد. نتايج آزمايش هاي مشخصه يابي SEM و FTIR نشان داد كه HA و پروتئين BSA مي توانند در الياف PCL بدون تأثير قابل توجهي بر گروه هاي مولكولي اصلي ساختار PCL گنجانده شوند. تركيب هر دو جزء HA و پروتئين BSA آب گريزي داربست PCL را حدود °13 براي بازسازي استخوان كاهش داده است. همچنين در بررسي ميزان تورم و تخريب داربست ها، به مدت 100 روز در محلول PBS، نشان داد كه تورم داربست هاي حاوي اجزاء فوق، روند افزايشي دارد. در حالي كه پس از حدود 40 روز داربست PCL شروع به تخريب كرد و تورم آن كاهش يافت. خواص مكانيكي داربست ها در شرايط خشك و مرطوب (به كمك محلول PBS) مورد بررسي قرار گرفت. سينتيك انتشار BSA از داربست هاي تركيبي مورد بررسي قرار گرفت. مدل سينتيكي هيگوچي مناسب ترين مدل براي توضيح انتشار پروتئين بود. آزمايش غوطه وري در محلول شبيه سازي مايع بدن (SBF) به طور جامع براي ارزيابي تشكيل آپاتيت بر روي داربست‎ها انجام شد. تغييرات نسبت اتمي Ca/P در دوره ي غوطه وري طي 7 روز بررسي شد. نتايج نشان داد كه به دليل اثر هم افزايي HA و پروتئين BSA، استخوان سازي بهتر روي داربست تركيبي PCL-HA-BSA انجام شد. سازگاري با داربست ها توسط سلول هاي رده ي استئوساركوم MG-63 مورد بررسي قرار گرفت و توانايي قابل توجه داربست تركيبي PCL-HA-BSA را براي بازسازي استخوان نشان داد. با استفاده از نرم افزار شبيه سازي ديناميك مولكولي GROMACS فعل و انفعالات بين پروتئين BSA و HA در زمان ns170 مورد بررسي قرار گرفت؛ كه نتايج نشان دارد كه مولكول پروتئين از سمت محل‎هاي آب دوست خود به كمك
    Thesis summary

  8. تأثير آسيب كبدي تجربي بر عفونت ناشي از ليشمانيا در موش آزمايشگاهي
    2021
    ليشمانيوزيس از بيماري هاي انگلي شايع در مناطق گرمسيري و نيمه گرمسيري جهان بوده و تهديدي براي سلامت عمومي محسوب مي شود. كشور ما نيز يكي از مناطق اندميك ليشمانيوزيس پوستي در جهان مي باشد. عامل بيماري ليشمانيوزيس پوستي تك ياخته اي از راسته كينتوپلاستيدا، و در ايران عمدتاً ليشمانيا ماژور (نوع روستايي) و ليشمانيا تروپيكا (نوع شهري) مي باشد. عامل بيش از 80% موارد ليشمانيوزيس در ايران ليشمانيا ماژور و ناقل بيماري پشه خاكي ماده از جنس فلبوتوموس است. عفونت انگل بر ارگان هاي مختلف بدن از جمله كبد تأثير مي گذارد. اين ارگان يكي از اندام هاي حياتي بدن است كه در متابوليسم اسيدهاي آمينه، كربوهيدرات ها، ليپيدها، داروها و نيز سم زدايي، سنتز پروتئين ها، توليد صفرا و جذب مواد غذايي نقش عمده دارد. در اين مطالعه تأثير آسيب كبد تجربي بر روي عفونت ناشي از ليشمانيا ماژور در موش هايBalb/c مورد بررسي قرار گرفت. روش كار: تعداد شش گروه 10 تايي موش ماده انتخاب شده و از نمونه كشت پروماستيگوت انگل ليشمانيا ماژور استاندارد (MRHO/IR/75/ER) به چهار گروه ليشمانيا، ليشمانيا/گلوكانتيم، ليشمانيا/گلوكانتيم/تتراكلريدكربن، و ليشمانيا/تتراكلريدكربن به داخل پوست ناحيه قاعده دم تزريق گرديد. پس از ايجاد زخم پوستي، آسيب كبدي به وسيله تزريق داخل صفاقي تتراكلريدكربن به گروه هاي ليشمانيا/گلوكانتيم/تتراكلريدكربن، ليشمانيا/تتراكلريدكربن، و تتراكلريدكربن ايجاد شد. درمان با تزريق عضلاني داروي گلوكانتيم به گروه هاي ليشمانيا/گلوكانتيم، و ليشمانيا/گلوكانتيم/تتراكلريدكربن انجام گرفت. تصوير برداري از زخم هاي پوستي بصورت 2 روز در ميان از فاصله 40 سانتيمتري در طول آزمايش انجام شد. در پايان از موش هاي تمام گروه ها نمونه گيري از بافت پوست، كبد و طحال و همچنين خون جهت بررسي هيستوپاتولوژي و ارزيابي فاكتورهاي هماتولوژيك و بيوشيميايي انجام گرفت. نتايج: تزريق تتراكلريدكربن جهت ايجاد آسيب كبدي باعث افزايش معني دار آنزيم هاي كبدي ((ALT, AST, ALP، سطح سرمي گلوكز، كلسترول، تري گليسريد، پروتئين تام، كراتينين، LDH , LDL و HDL نسبت به گروه كنترل شد، ولي افزايش ميزان تري گليسريد و كراتينين نسبت به گروه كنترل معني دار نبود. همچنين ميزان سرمي آلبومين نسبت به كنترل كاهش غير معني دار داشت. بررسي فاكتورهاي هماتولوژيك نشان داد تزريق تتراكلريدكرب
    Thesis summary

  9. مقايسه پاسخهاي ايمني Th1 وTh2 ايجاد شده بر عليه پاساژ 7 انگل ليشمانيا ماژور در موش بالبسي
    رضوان دالوند 2020
  10. مطالعه ايمني زايي پاساژ 4 انگل ليشمانيا ماژور در موش Balb/c
    احسان محسني 2020
  11. مطالعه ايمني زايي پاساژ يك انگل ليشمانياماژور در موش BALB/C
    احسان محسني 2020
    ليشمانيا ماژور جزو انگل هاي تك ياخته و عامل بيماري ليشمانيوز پوستي است. پاسخ ايمني ضد ليشمانيا به ژنوتيپ ميزبان بستگي دارد. هدف از اين مطالعه بررسي بيان ژن هاي پيش التهابي در مراحل مختلف ، بررسي ميزان مساحت زخم، بررسي ميزان فاگوسيتوزي ماكروفاژ، بررسي بافت ها از نظر پاتولوژي ، كشت ، بررسي فاكتورهاي بيوشيميايي در خون و بررسي آزمايش سرولوژي (الايزا) بوسيله آنتي بادي IgG2α ، IgG1 است. بيماري ليشمانيوز جلدي ناشي از گونه ليشمانيا ماژور در موش هاي BALB\c 6-8 هفته ماده با تزريق به صورت داخل جلدي ايجاد شد ). بعد از تزريق نمونه گيري منظم در زمان هاي معين (روز 1، 15، 30، 45 ) از بافت پوست ، طحال ، غده لنفاوي ، كبد، سلول تك هستهPBMC انجام شد. بيان ژن هاي IL-12p-35,IL-12-p40, TNF-α , IL -1α, INF-Ɣ, ، IL-4، IL10، TGF-B، GAPDH، IL-17، Autoimmune regulator (Aire) ) بررسي شده و با نتايج ميزان تحريك لنفوسي T ( (MTT و ميزان فاگوسيتوز ماكروفاژحفره صفاقي (NBT) مقايسه شد. با توجه به روند بيان ژن در ليشمانيوز مي توان گفت سايتوكاين هاي TGF-B، , Autoimmune regulator (Aire) , ،IL-4،TNF-α از فاكتورهاي مهم و تاثير گذار در پاسخ ايمني وخاموش كردن ژنها ي مسير Th1 مي باشند بطوري كه بيان اين ژن ها باعث روند ايجاد زخم و پيشرفت آن مي شوند و نتايج پاتولوژي هركدام از بافت هاي مد نظر (پوست،كبد،طحال،عقده لنفاوي) در هر مرحله (4 سر موش) و نتايج كشت (پوست،طحال) مورد ارزيابي قرار گرفتند و در ادامه فاكتورهاي بيوشيمايي سرم 4 عدد موش آلوده در روز 45 خوانش شد و با موش كنترل به وسيله نرم افزار SPSS2019 مقايسه گرديد.و سرم روزهاي (1،15،30،45) به با روش الايزا به وسيله آنتي بادي IgG1 و IgG2 مورد ارزيابي قرار گرفت. و در روز 30 با افرايش آنتي باديIgG1روبرو بوديم و بعد دچار كاهش شد كه نشان دهنده ي اين مي باشد كه مسير TH2α رو به ضعيف شدن پيش رفته و مسير TH1 تغييري نكرده و در نهايت بيماري ليشمانيوز به سيستم ايمني غلبه كرده.در بيوشيميايي فاكتورهاي مربوط به آسيب كبدي همه معنادار بودند و نشان دهنده ي اين مي باشد كه كبد در روز 45 دچار آسيب شده و با نتايج پاتولوژي همخواني دارد. در نمونه كشت، بافت پوست و طحال در روز هاي 15-30-45 آلودگي انگلي داشتند كه با نتايح پاتولوژي همخواني دارد.
    Thesis summary

  12. مطالعه وضعيت آلودگي نئوسپورا كانينوم در شتر
    سعيد كريمي 2019
    نئوسپورا كانينوم تك ياخته اي انگلي است كه سگ سانان را به عنوان ميزبان نهايي و گستره ي بزرگي از پستانداران را به عنوان ميزبان واسط آلوده مي كند. اين انگل به واسطه ي ايجاد سقط جنين و خسارت اقتصادي قابل توجه در گاو شناخته مي شود. هر چند شواهد سرولوژيك، آلودگي شترهاي يك كوهانه (Camelus dromedarius) را نشان داده است، شواهدي دال بر ايجاد بيماري در اين گونه وجود ندارد. از آن جايي كه براساس يافته هاي بيولوژي مولكولي اطلاعاتي در اين باره وجود نداشت، اين مطالعه با هدف تشخيص انگل در شتر يك كوهانه با استفاده از روش هاي بيولوژي مولكولي و هيستوپاتولوژي براي شناسايي آلودگي نئوسپورا كانينوم در خون و بافت هاي تعداد يك صد نفر شتر در ايران طراحي شد. بدين منظور، DNA ژنومي نمونه هاي خون و بافت هاي مغز، كبد و گره لنفاوي پورتال استخراج شده و با روش Nested-Polymerase Chain Reaction (Nested-PCR) ارزيابي گرديد. به علاوه، مقاطع بافت ها رنگ آميزي شده و مورد بررسي ميكروسكوپي قرار گرفت. نتايج نشان داد كه DNA انگل در نمونه هاي خون، مغز و گره لنفاوي پورتال دو نفر از شترها (2%) وجود دارد. در مطالعه ي هيستوپاتولوژيك، كيست هايي شبيه به نئوسپورا كانينوم در نمونه هاي مغز شترهايي كه با روش PCR مثبت بودند، شناسايي شد. اين مطالعه اولين اطلاعات درباره ي تشخيص انگل نئوسپورا كانينوم در شتر يك كوهانه را ارائه مي دهد. مطالعات بيولوژي مولكولي بعدي براي دستيابي به اطلاعات اپيدميولوژيك بيشتر و ديناميك انتقال نئوسپورا كانينوم در شتر ضروري است.
    Thesis summary

  13. مطالعه آلودگي اسب هاي همدان به استرونژيلوس ولگاريس
    حمزه علي يعقوبي امين لو 2018
    استرونژيلوس ولگاريس مهم ترين و بيماري زاترين گونه از جنس استرونژيلوس مي باشد. اين نماتود در روده بزرگ و روده كور تك سمي ها زندگي مي كند و مراحل مختلف زندگي آن سبب ايجاد آسيب هاي قابل توجه به ميزبان مي شود. اين مطالعه باهدف تشخيص ميكروسكوپي و جستجوي مولكولي گونه استرونژيلوس ولگاريس در نمونه هاي مدفوع اخذ شده از اسب هاي شهر همدان صورت پذيرفت. تعداد 140 نمونه مدفوع تازه از اسب هاي باشگاه هاي سواركاري و بومي شهر همدان در فاصله آذرماه 1395 تا شهريورماه 1396 جمع آوري گرديده و به منظور تعيين ميزان آلودگي به استرونژيلوس ولگاريس از روش هاي تعيين تعداد تخم انگل در گرم نمونه (EPG)، شناورسازي، كشت مدفوع و جداسازي نوزاد انگل به روش برمن و تشخيص بر اساس تعداد و شكل و نحوه قرارگيري سلول هاي روده اي انگل نوزاد و روش مولكولي (PCR) استفاده شد. تخم استرونژيلوس در 10 مورد (26/8%) از مجموع 121 نمونه مدفوع اخذشده از باشگاه هاي سواركاري با ميانگين EPG 2/62 و 3 مورد (78/15%) از 19 نمونه اخذشده از اسب هاي بومي با ميانگين EPG 3/24 يافت شد. همچنين ميزان آلودگي در نمونه هاي اخذ شده در فصول سرد و مرطوب (17) و گرم و خشك (123) به ترتيب صفر و 56/10% بود. در ضمن ميزان آلودگي در ماديان ها 7 (85/53%) و در نريان ها 6 (15/46%) بود. تمامي نمونه هاي مثبت كشت شده واجد استرونگل هاي بزرگ بودند روش PCR، وجود گونه استرونژيلوس ولگاريس در 2 نمونه مربوط به باشگاه هاي سواركاري را تائيد نمود. با توجه به وجود آلودگي به استرونژيلوس ولگاريس در منطقه، شايسته است با بكار گيري برنامه هاي مناسب پيشگيري و كنترل، از وارد آمدن خسارت اقتصادي به صنعت اسب جلوگيري به عمل آيد.
    Thesis summary

  14. بررسي ميزان الودگي انسفاليتوزون كانيكولي در خرگوش هاي اهلي همدان
    هيدخت رضاييان 2017
    انسفاليتوزونيس يك بيماري مشترك بين انسان و خرگوش است كه عامل آن يك تك ياخته داخل سلولي اجباري به نام انسفاليتوزون كانيكولي از خانواده ميكروسپوريده آ مي باشد. آلودگي به اين انگل سبب بروز فلجي، تشنج و مرگ در خرگوش ها مي شود. براي تشخيص اين انگل پاتوژن، از روش هاي مختلف ازجمله روش هاي مولكولي استفاده مي شود. هدف از اين مطالعه بررسي وضعيت آلودگي انسفاليتوزون كانيكولي در خرگوش هاي اهلي همدان به روش هاي مولكوليPCR)) و هيستوپاتولوژي بوده است. تعداد 48 سر خرگوش اهلي، با گاز كلروفرم كشته شده و نمونه هاي مغز جهت تشخيص DNA انگل به روش PCR و نمونه هاي مغز و كليه جهت مطالعه هيستوپاتولوژي به منظور مشاهده انگل مورد آزمايش قرار گرفتند. نتايج آزمون PCRنشان داد كه از بين 48 سر خرگوش، 27 مورد ( ٪25/56 ) به انسفاليتوزون كانيكولي آلوده بودند. آزمايش هيستوپاتولوژي 2مورد (٪16/4) آلودگي به انسفاليتوزون كانيكولي را نشان داد. اين مطالعه نشان داد كه آلودگي به انسفاليتوزون كانيكولي در خرگوش هاي اهلي همدان وجود دارد و روش PCR در مقايسه با روش هيستوپاتولوژي از حساسيت بيشتري براي تشخيص اين انگل در بافت هاي بدن خرگوش برخوردار است
  15. مطالعه آلودگي مايكوپلاسمايي ريه گاوهاي كشتار شده در كشتارگاه صنعتي همدان
    سعيد توتونچي مشهور 2016
    مايكوپلاسماها پروكاريوت هاي بسيار كوچكي هستند كه قادر به ساختن پپتيدوگليكان ديواره سلولي نبوده و بنابراين در برابر برخي از آنتي بيوتيك هاي رايج مقاوم مي باشند. آلودگي با اين باكتري ها سبب ايجاد عفونت ها و عوارض مختلف تنفسي، چشمي، پستاني، ادراري- تناسلي و مفصلي در گاو مي گردد. مشكلات تنفسي بخصوص بيماري كمپلكس تنفسي گاوان در در دهه هاي اخير در گاوهاي صنعتي افزايش يافته است. يكي از مهمترين عوامل پاتوژنيك مايكوپلاسمايي گونه مايكوپلاسما بويس مي باشد كه خسارات اقتصادي عمده اي را بر صنعت گاوداري در سراسر جهان تحميل مي كند. مطالعه حاضر به منظور برآورد ميزان آلودگي ريه گاوهاي كشتار شده در كشتارگاه صنعتي همدان به جنس مايكوپلاسما و گونۀ مايكوپلاسما بويس انجام گرديد. نتايج آزمايشات هيستوپاتولوژي و ملكولي (PCR) كه بر روي تعداد 108 نمونه ريه در فصول سرد و مرطوب (58 نمونه) و گرم و خشك (50 نمونه) انجام گرديد تا حدودي تاييد كننده يكديگر بود بطوريكه تعداد 5 (6/4%) و 2 (85/1%) نمونه به ترتيب داراي ويژگي هاي ميكروسكوپي عفونت جنس مايكوپلاسما و گونۀ مايكوپلاسما بويس، و تعداد 9 نمونه (3/8%) واجدDNA جنس مايكوپلاسما بودند. همچنين با استفاده از آزمون Nested PCR و تعيين سكانس، در تعداد 5 مورد (6/4%) از نمونه هاي مثبت جنس مايكوپلاسما، گونه مايكوپلاسما بويس تشخيص داده شد. نتايج اين مطالعه نشان داد كه آلودگي مايكوپلاسمايي در جمعيت گاوهاي منطقه وجود دارد و ميزان آلودگي ريوي آن با گزارشات تحقيقات ديگر كشورها، همخواني دارد. بر اساس نتايج بدست آمده در اين تحقيق و نقش مايكوپلاسماها به ويژه گونۀ مايكوپلاسما بويس در بروز بيماريهاي تنفسي در گاو و كاهش قابل توجه توليد، انجام مطالعات بيشتر در منطقه و كشور و نيز ارائه راهكارهاي مناسب توسط ارگانهاي ذيربط جهت تشخيص و كنترل آلودگي مايكوپلاسمايي ضروري به نظر ميرسد.
    Thesis summary

  16. مطالعه ي اثرات درماني نانوداروهاي طراحي شده بر اساس فناوري نانوچيليتينگ براي درمان زخم هاي ناشي از ليشمانيازيس جلدي و سوختگي
    الهام بيات 2016